سیپتیموس هیپ (سایرن خبیس)
سیپتیموس در یکی از هفت جزیرهی سحرآمیز گیر میافتد و به اتفاق اژدهایش، آتش آبدار، جینا و بیتل دنبال راه فرار میگردد. اما جزیره عجایبی دارد که یکی پس از دیگری آشکار میشوند: روح دختری به نام سیرا که توسط شبحی پلید به نام سایرن تسخیر شده و موجودی عجیب که برای سیپتیموس آواز میخواند. آیا سیپتیموس میتواند از دست این آواز که مدام صدایش میزند، خلاص شود؟
فهرست شخصیتهای داستانهای سیپتیموسهیپ:
1. هیپها:
افراد خانواده هیپ، شخصیتهای اصلی این داستانها هستند. با اینکه داستان هميشه دور و بر سیپتیموس و خواهرش جینا میچرخد، ولی تکتک افراد خانواده در این ماجراها سهمی دارند.
سیلاس و سارا هیپ:
سیلاس هیپ:
سیلاس، پدر خانواده است. جادوگری معمولی با چشمهای سبز جادوگری و مویی فرفری که شنل آبی مرسوم جادوگرهای معمولی را میپوشد. سیلاس ابتدا کارآموز جادوگر سابق ویژه، آلتر میلا بود ولی دست از این کار کشید و جایش را به مارسیا اوراسترند داد. او عاشق خانوادهاش است و میانهاش با هرکسی جز مارسیا اوراسترند خوب است. علاقهي زيادي به بازی کانترفیت دارد و اين بازي را با دروازهبان گرینگ انجام میدهد. و چنان در بازی غرق ميشود كه دردسرهاي بزرگتري را در خانوادهاش وجود ميآورد، مثل آزاد كردن اشتباهي روح ملكه ادلدردا در داستان فيزيك.
سارا هیپ:
سارا، مادر خانواده است. او هم چشمهای سبز جادوگری و موهای فرفری خانوادهي هیپها را دارد. با زن فیزیکی، گلن درس خوانده و چیزهایی در بارهي علفهای جادویی و گیاهان مختلف میداند . روزی سيلاس در جنگل گم میشود و او را ملاقات میکند. سارا زنی دوستداشتنی، مهربان و تا حدودي فراموشکار است و نگرانیهایش گاهي دربارهي چیزهايی غیر ازخوشبختی نزدیکانش است. سارا فیزیک خوانده و میتواند بعضی وقتها جادو كند؛ معمولا جادوی سفید. او هم مثل سیلاس میانهاش با همه خوب است جز مارسیا. منتقدین ادبیات از تصویری که سیج از سیلاس و سارا خلق کرده تعجب میکنند، چون آنها کوچکترین نگرانیاي در بارهي خوشبختی بچههایشان از خود نشان نمیدهند. آنها میگویند شخصیتهای داستان گاهي محبت لازم را در وجودشان ندارند و این مسئله واقعا در بسياري از اتفاقها به چشم میخورد. مثلا وقتی جینا دزیده میشود و خانوادهاش مطمئنند كه سایمون او را ندزدیده، یا وقتی سیپتیموس در زمان به عقب برمیگردد.
سایمون هیپ:
سایمون بزرگترین پسر سیلاس هیپ است و دوست دارد کارآموز مارسیا شود ولی سیپتیموس جایش را گرفته است. او در كتاب پرواز به خانوادهاش خیانت میکند و به ساحر شیطانی یعنی دام دانیال نزدیک میشود. و با روح او معاملهای میکند: اگر دام دانیال او را بهعنوان کارآموز بعدی قبول کند، سايمون هم كمك ميكند تا او دوباره زنده شود. پس جینا را میدزدد و سعی میکند با یک جابهجایی مارسیا را بکشد، ولی سیپتیموس و بقیه شکستش میدهند. سایمون به لوسی گرینگ، دختردروازهبان علاقهمند ميشود و با هم در رصدخانه دام دانیال در زمینهای بد زندگی میکنند. با توجه به نقد ادبی داستانهای علمی تخیلی، سایمون شبیه آدم بدی است که در نکشتن دشمنهایش در جا اشتباه میکند. این نقد، خیانت او را با خیانت پرسی ویزلی در سری داستانهای هریپاتر مقایسه میکند.
سام، جوجو،اد و اریک هیپ:
سام،جوجو، اد و اریک به ترتیب دومین، سومین و چهارمین پسرهای خانوادهي هیپ هستند. بعد از اينکه سارا برای حفظ جان پسرهايش به خانه درختی گلن میرود، آنها تصميم ميگيرند براي هميشه با جادوگرهاي وندروني، در جنگل زندگي كنند. سام عاشق ماهیگیری است و قبلاً هم با سیلاس به ماهیگیری میرفته. او کسی است که راه خانه فارکس را به سیپتیموس و دیگران نشان میدهد. جوجو به ماریسا، جادوگر وندرونی علاقهمند شده و اد و اریک هم دوقلو هستند. به گفته منتقدین وجود این برادرها عملاً هیچ کمکی به پیشبرد داستان نمیکند و فقط روند آن را به تأخیر میاندازد.
نکو هیپ:
نکو ششمین پسر خانواده است. شخصیتی متعادل، چشمهای ویژهي سبز و موی پر کاهی هیپها را دارد، با خلق و خویی شاد و ياريرسان بهعنوان پسر یک جادوگر، جادو را یاد گرفته ولی علاقهي زیادی به آن ندارد، بلكه بیشتر به قایقها و بادبانهايشان علاقهمند است، علاقهای که او را به اسناري نزدیک میکند. نکو کارآموز ژانت مارتین، صاحب حیاط قایقی در قلعه است و برادرش سیپتیموس و خواهر ناتنیاش جینا را خيلي دوست دارد و براي كمك به آنها از هيچ كاري دريغ نميكند. نکو و اسناری در کتاب فیظیک يكديگر را ميبينند و با هم در زمان و در کتاب جسطوجو گم میشود.
سیپتیموس هیپ:
شخصیت اصلی این داستان، سیپتیموس هیپ، ده سال اول زندگیاش را در ارتش جوانان به نام پسر 412 گذرانده است؛ چرا كه دام دانيال در كودكي او را دزديده و به ارتش جوانان سپرده بود. او هفتمین پسرِ پسر هفتم است و برای همین قدرتهای جادويي استثنایی دارد و در حال حاضر هم کارآموز جادوگر ویژه، مارسیا اوراسترند است. سیپتیموس بیشتر از هرکسی به مارسیا اعتماد دارد. با خواهرناتنیاش جينا، در یک زمان به دنیا آمده.
جینا هیپ:
خانوادهي هیپ، جینا را بهجاي سیپتیموس به فرزندی قبول کردهاند. ولی جینا در اصل دختر ملکهي ترورشده يا همان شاهزاده است. دختری کوچکاندام که چشمهای سیر بنفش و پوستی بور دارد. شنل قرمز پررنگي میپوشد و نیم تاجی طلایی كه نشانهي شاهزادههاست، روي سرش ميگذارد. او در عين حال كه دختری دوستداشتنی و مهربان است، خیلی هم کلهشق است.
زلدا زنوبا هیپ:
زلدا هیپ درواقع عمهي سیلاس است ولی همه او را به نام عمه زلدا میشناسند و بهخاطر خلق و خوی شاد و خوبی که دارد، صمیمانه عاشقش هستند. اما بین او و مارسیا اوراسترند بهخاطر استفادهي نابهجا از جادو، بدون در نظر گرفتن مادر طبیعت، درگیریهایی بهوجود میآید. عمه زلدا در حال حاضر نگهبان کشتی اژدهایی است و در کلبهای در جزیرهي دراگون در باتلاقهای مرام زندگی میکند. هیکلش نه بزرگ است و نه کوچک. اغلب اوقات لباسی شبیه چادر میپوشد (که ظاهری گرد و قلنبه به او میدهد.) و دسته مویی خاکستری و نرم، صورتی چین و چروکدار و خندان و چشمهای آبي درخشان یک جادوگر سفید را دارد. ظاهراً آشپزیاش خوب نیست و معمولاً چيزهايي با کلم یا مارماهی ميپزد. حیوانی خانگی به نام برت دارد؛ گربهاي که مرغابی شده و حیوان دیگری به نام بوگارت. زلدا کسی است که ميتواند هويت اصلي پسر 412 را - سیپتیموس هیپ - شناسایی کند. معمولاً خیلی بهدردبخور است. این موضوع بارها در داستانها پیش میآید. مثلاً وقتی کشتی اژدهایی بهوسیلهي گلولهي آتشین سایمون صدمه میبیند، عمه زلدا به جینا کمک میکند تا كشتي را دوباره به زندگي برگرداند و یا وقتی مرين مريديت مصرف شده و دارد میمیرد، اين عمه زلدا است كه او را از مرگ نجات ميدهد. با اينحال عمه زلدا را در کتاب چهارم، جسطوجو، نميبينم.
بنجامین هیپ و تئو هیپ:
بنجامین و تئو پدربزرگهای خانوادهي هیپها هستند. بنجامین هیپ پدر سیلاس هیپ و یک تغییردهندهي شکل است. وقتی حالش از زندگی معمولیاش بههم میخورد، به درختی بزرگ در عمق جنگل تغییر میکند. سیلاس مدتی طولانی در جنگل دنبال پدرش میگردد تا اینکه مادر جادوگر، موروینا مولد، جای پدرش را به او نشان میدهد. سیپتیموس و نکو هم وقتی در كتاب پرواز توي جنگل دنبال جینا میگردند، پدربزرگشان را میبینند و بنجامین آنها را از دست گلهاي گرگ نجات میدهد. تئو هیپ برادر بنجامین و زلدا است. او هم مثل برادر بزرگترش تغییردهندهي شکل است و تبدیل به یک مرغ توفان میشود. زلدا در تمام شبهای توفانی، در باتلاق مرام مراقب مرغهای توفانی است که ممکن است به جزیرهاش پرتاب شوند و امیدوار است دوباره روزی برادرش را ببیند. در کتاب جادو و در شبی توفانی یک مرغ توفان روی سقف کلبهي عمه زلدا مینشیند، ولی مشخص نیست که تئو است یا نه.
2. شخصیتهای مهم دیگر داستان:
شخصیتهای دیگري نقش مهمی در داستان بازی میکنند.
مارسیا اوراسترند:
جادوگر ویژه یعنی مارسیا اوراسترند، آدمی است جاهطلب و کلهشق و جادوگری بسیار پرقدرت. با اینکه سختگیر، بداخلاق و معمولاً ترسناک است ولی لحظههايی هم پيش ميآيد که مارسیا نشان دهد چهقدر خوش قلب است. کارآموزش سیپتیموس را از صمیم قلب دوست دارد و برای حمایت از او و خواهرش احساس مسئولیت زیادی میکند و بعضی وقتها تا پای جان سر این حرفش میایستد. هرازگاهی با سیلاس هیپ و جیلی جن کلکل میکند و با هیچکدامشان کنار نمیآید. او زن قدبلندي است، با سیاه، فرفری و بلند. چشمهای سبز پررنگي دارد و معمولاً فرنجی به رنگ ارغوانی سیر میپوشد. بهخاطر پوشیدن چکمههای پیتونی ارغوانیاش معروف است. نشانه و منبع قدرتش یک طلسم آخو است که دور گردنش آویزان میکند.
آلتر میلا:
آلتر میلا، قبل از مارسيا، جادوگر ویژه بود. او قبل از اينکه در توطئهاي برای تصاحب قلعه بهوسیلهي دام دانیال ترور شود، معلم مارسیا بود. آلتر در حال حاضر بهعنوان یک روح دراین دنیا وجود دارد و به سیپتیموس و دیگران در ماجراهایشان کمک میکند. میگویند ردای ارغوانی جادوگرهای ویژه را میپوشد. موی بلند، سفید و براقش را به صورت دم اسبی پشت سرش میبندد و چکمههای بزرگ قهوهای پایش میکند. وسط سینهي روحیاش، هنوز اثر گلولهای که به او اصابت کرده و ديده ميشود. آلتر بهعنوان یک روح فقط میتواند به جاهايی برود که در طول زندگیاش میرفته. اگر بخواهد جای دیگری برود، در همان لحظه برگردانده میشود. ولی با این وجود در كتاب اول، يعني جادو باعث میشود بعضی چیزها برای اذیت کردن دام دانیال تکان بخورند. چون جادوگر ویژه سابق است بهطور خودکار در کتاب جسطوجو به تمام جلسهها دعوت میشود. آلتر هنگام زنده بودن به آلیس نیدلز، رئیس سابق گمرکات بندر، علاقه داشت و حالا با روح او روبهروی قصر زندگی میکند.
اسناری اسنارلسن:
اسناری دختر مستقلي است و بهعنوان يك بازرگان مرموز شمالی برای معاملهي جنسهایش و پیدا کردن پدرش به قلعه آمده. او فرزند اولاف و آلفرون اسنارلسن است. پوستی روشن و رنگی پریده دارد، با موهايی بور و چشمهایي آبی كه حال و هوای مرموزي دارند. او به خانوادهي هیپها کمک میکند و مثل نکو عاشق سفر دریایی است. بهعنوان یک غیبگو میتواند تمام ارواح را ببیند حتی اگر نخواهند برایش ظاهر شوند. گربهای نارنجی به نام اولر دارد که شبها تبدیل به یوزپلنگ سیاهی میشود. اسناری کسی است که جلوی ملکه ادلدردا را ميگيرد تا نتواند جینا را ترور کند. روح پدرش را احضار ميكند تا جلوی ادلدردا را بگيرد و بگذارد جینا را در آتشی که مارسیا به پا کرده، بيندازد. کتی دیکنسون از واتراستونز کام در نقدی میگوید اسناري شخصیت جالبي است و امیدوار است او و گربهاش در این سری داستانها بمانند.
دام دانیال:
ساحر و جادوگر ویژهي سابق، او اولين شخصیت منفی در این سری داستانها است. منظور اصلیاش پس گرفتن کنترل برج جادوگر از مارسیا اوراسترند است و چندینبار سعی میکند این کار را انجام بدهد. دام دانیال مرد قدبلندی است که شنل سیاه جادوی سیاه را میپوشد. روی سرش کلاه بلند و سیلندرمانندی میگذارد که نشانهي ساحر بودن اوست. دام دانیال مردی فوقالعاده شیطانی، حيلهگر و تشنهي قدرت است. یکبار بدن کارآموزش را مصرف میکند تا سر مارسیا کلاه بگذارد و طلسم آخویش را به دست آورد. مارسیا شکستش میدهد ولی او سعی میکند به کمک سایمون هیپ در کتاب پرواز از او انتقام بگیرد. مارسیا بهطور صحیح شناساییاش میکند و دام دانیال با اینکه روحش هنوز سرگردان است، کارش تمام میشود. چون آتش آبدار، اژدهاي سيپتيموس استخوانهایش را میخورد و او را کاملاً از بین میبرد. منتقدین او را آدمي شرور، خطرناک و ضعیف میدانند: «قشقرق به پا میکند، عربده میکشد و حملههای عصبی ناجوری دارد. نوکرهای بیصلاحیتش را بهدنبال کارهای کثیفش میفرستد. در لحظههای نابهجا خوابش میبرد... والدمورت میتواند این ابله را مثل یک پشه بکشد، ولی احتمالاً نه قبل از اينکه خورندههای مرگ برای داشتن چنین اسم احمقانهای به او بخندند.»
بیتلبیتل:
اسم اصلی این شخصیت "او، بیتلبیتل" است؛ جوانترین کاتب مکان نسخههای خطینویسها كه همه دوستش دارند. بيتل دوست سسيپتيموس است و كار ديگرش، بازرسي تونلهاي يخي با سورتمه است، تونلهايی كه زیر مکان نسخههای خطینویسها قرار دارند، او معمولاً از مارسیا میترسد ولی علاقهای پنهانی به جینا دارد. طاعونی که در قلعه و در کتاب فیظیک شایع شده به بیتل هم سرایت میکند ولی از آن جان سالم به در میبرد و با جینا و سیپتیموس میرود تا نکو و اسناری را از خانهي فارکس نجات دهند.
مرین مریدیت:
مرین مریدیت، در کتاب اول یعنی جادو معرفی میشود. مرین پسری است که او را بهجای سیپتیموس اشتباه گرفتهاند و کارآموز دام دانیال است. مارتون، زن قابله، سیپتیموس را بعد از به دنیا آمدن از سارا هیپ میدزدد تا به دام دانیال بدهد ولی سرنوشت طوری ورق میخورد که پسرش مرین را اشتباهي به دام دانیال میدهد. سیپتیموس واقعی هم سر از ارتش جوانان درمیآورد. دام دانیال بعد از کارآموزی مرین، مرتب به او توهین میکند، چرا كه انتظار دارد مرین کارهای جادویی فوقالعادهای بکند (چون فکر میکند پسر هفتم هفتمين پسر است) ولي او نمیتواند. مرین آدمي ضعيف و بدبخت و پسری کثیف است. دام دانیال یکبار مصرفش ميكند و مرین تقریباً ميميرد، ولی عمه زلدا نجاتش ميدهد. بعد از نابود شدن دام دانیال،مرین کارآموز سایمون میشود و بعد، از زمینهای بد فرار میکند تا انتقامش را از سیپتیموس بگیرد. کاری در مکان نسخههای خطینویسها جور میکند و با کمک یک روح، سیپتیموس را به جستوجویی کشنده میفرستد.
استنلی (موش 101):
استنلی عضو سابق سرویس موشهای پیغامرسان سری است . در کتاب جادو با هیپها آشنا میشود. آنهم وقتیکه سارا او را میفرستد تا پیغامی در باتلاقهای مرام به سیلاس بدهد. استنلی از آن به بعد درگير ماجراهای سیپتیموس و دوستانش میشود و زنش داونی با او قهر ميكند و ميرود تا با خواهرش زندگی کند. استنلی میخواهد سرویس سری موشهای پیغامرسان جدیدی را با اجازهي جینا برپا کند.
ملکه ادلدردا:
روح قرص و محکم ملکهای باستانی، با تاریخچهای بد به نام ادلدردا، در قلعه آشوب به پا میکند؛ آنهم وقتیكه روحش بهطور اتفاقی بهوسیلهي سیلاس در کتاب فیظیک آزاد میشود. ادلدردا ملکهای باستانی است. درست مثل آدمهای دورهي قرون وسطی لباس میپوشد و همان شکلی است. او در زمان جواني حکمران وحشتناکی بوده و میخواسته دخترش اسمیرالدا را که وارث تاج و تختش بود، بکشد. همانموقع و در زمانی بسیار دور، سیپتیموس و دوستانش در فیزیک جلوی اين كار را میگیرند. ادلدردا بعد از آزادشدنش نقشه میکشد تا جینا را بکشد و سلطنتش را تصاحب کند. اما مارسیا شکستش میدهد و برای همیشه نابود میشود. شخصیت ملکه، کتی دیکنسون از واتراستونز را طوري تحت تأثیر قرار میدهد كه اين منتقد میگوید: «ملکه ادلدردا تن شما را میلرزاند.»
ربکا از ادبیات علمی تخیلی میگوید ادلدردا تبهکاری اعصاب خردکن است و شخصیت او را اینطور توصیف کردهاند: «آدمی سختگیر و خشن مثل بدترین معلمهای سرخانهي کتابهای داستان و در نهایت ساکت و شیطانی مثل نامادریهای قصهي پریان.»
مارسللوس پای:
مارسللوس پسر ادلدردا است. کیمیاگرمعروفی که معجون جوانی ابدی را سر کشیده است. پانصد ساله است و در قلعهاي نزدیک سرسرهي ماری زندگی میکند. سیپتیموس در كتاب فيظيك، بهوسیلهي ادلدردا درزمان به عقب برمیگردد و کارآموز مارسللوس پای میشود. وقتی دارد به زمان خودش برمیگردد، به مارسللوس قول میدهد معجون جوانی را برایش آماده کند. معجونی که مارسللوس بهوسیلهي آن جوانیاش را بهدست آورد. انگارمارسللوس دوست ندارد با دنیای بیرونی ارتباطی داشته باشد چون درکی از زندگی مدرن ندارد و ترجیح میدهد در خانهي خودش بماند. البته میانهاش با سیپتیموس و جینا خوب است. جینا او را به یاد خواهر از دسترفتهاش اسمیرالدا میاندازد. منتقدین میگویند: «آدم خیلی خوبی نیست در حالیکه آدم بدی هم نیست.»
3. شخصیتهای کماهمیتتر:
پسر گرگی:
یا همان پسر 409. دوست سیپتیموس هیپ در ارتش جوانان است که شبی هنگام تمرينهاي نظامي، در جنگل گم میشود. سیپتیموس بعدها او را در اردوی برادرهایش در جنگل میبیند. آنها او را پیدا کردهاند و اسمش را "پسر گرگی" گذاشتهاند.
گرینگ دروازهبان:
دروازهبان دروازهي شمالی. عاشق این است که با سیلاس کانترفیت بازی کند.
لوسی گرینگ:
دختر گرینگ. سایمون را دوست دارد و با او فرار میکند تا زندگی تازهای را در زمینهای بد شروع کند.
آلیس نیدلز:
آلیس، رئیس سابق گمرکات بندر است. وقتی میخواهد نگذارد ملکه ادلدردا جینا را بکشد، به قتل میرسد. روح او در حال حاضر در حیاط قصر به سر ميبرد، جاییكه به قتل رسیده است.
ژانت مارتین:
قایقساز قلعه. ژانت زنی بسیار کاری و خودکفا است. نکو هیپ و پسر گرینگ، کارآموزش هستند.
آتش آبدار:
اژدهای مورد علاقهي سیپتیموس که بهشدت تنبل است. سیپتیموس در كتاب جادو، تخم آن را در غاری پیدا میکند و اژدها در كتاب پرواز از تخم بیرون میآید. آتش آبدار قبلاً در حیاط برج جادوگر زندگی میکرد، ولی مارسیا وقتی حیاط خیلی کثیف شد او را به باغچههای قصر فرستاد.
کشتی اژدهایی:
کشتی اژدهایی یک اژدهای واقعی است که زمانی تصمیم میگیرد برای نجات جان اربابش، يعني اولین جادوگر ویژه هاتپرا، به شكل کشتی درآيد. سایمون هیپ در پایان کتاب دوم به آن حمله میکند. کشتی در حال حاضر شکسته و در حیاط قایقی ژانت مارتین است. کشتی اژدهایی بهعنوان یکی از چندین ایدهي سیج ستایش شده و گفته میشود داستان را به اوج میرساند.
سالی مالین:
دوست سارا و کسی که چایخانهي سالی مالین را در نزدیکی بارانداز قلعه میچرخاند. معمولاً داستانهایی را که در قلعه شایع میشود، براي سارا تعريف ميكند.
بوگارت:
بوگارت حیوانی باتلاقی است و در محلی گلی کنار جزیرهي دراگون، در باتلاق مرام زندگی میکند. باتلاق را خوب میشناسد و دوست دارد در طول روز تنهایش بگذارند. با اينحال هروقت عمه زلدا نيازي به كمك داشته باشد، او به دادش ميرسد.
موروینا مولد:
جادوگر مادر و رئیس جادوگرهای وندورنی . قول داده بود جادوگرها هیچوقت به مردم قلعه حمله نکنند چون سیلاس زمانی زندگیاش را نجات داده بود. اما وقتی در معاملهای با افنیه گرب، جینا را به دست نمیآورد قولش را میشکند.
جیلی جن:
رئیس مکان نسخههای خطینویسها. کلهشق، سختگیر و بهطور آزاردهندهای رئیسمآب است و اصلاً میانهاش با مارسیا خوب نیست.
ملو بندا:
پدر همخون جینا. در كتاب پرواذ ظاهر میشود ولی دوباره به سفر میرود.
بوریس کچپول:
فرماندهي سابق ارتش جونان. بوریس در حال حاضر بهعنوان جادوگری معمولی در برج جادوگر کار میکند.
افنیه گرب:
بازیاب مدارک در مکان نسخههای خطینویسها. مردی نیمهانسان و نیمهموش که به جینا در بازسازی نقشهي خانهي فارکس کمک میکند.
ترتیوس فوم:
اولین رئیس کاتبها. هیچکس از ترتیوس فوم خوشش نمیآید چون آدم خيلي ناجوری است. مارسیا اوراسترند بهشدت از او متنفر است.
هاتپرا:
اولین جادوگر ویژه. کسی که برج جادوگر را ساخت. کشتی اژدهایی مال اوست و حالا در خانهي فارکس زندگی میکند.