دختر نارنج و ترنج

سه دخترون ٢

نویسنده : محمدرضا شمس
سال انتشار : ۱٣٩۵

در کتاب «دختر نارنج و ترنج» قهقهه‌جادو، سه تا پری آبی را توی میوه نارنج زندانی کرده است. خون‌برف، پسری که پوستش به سفیدی برف است و گونه‌هایش به سرخی خون، می‌خواهد با کمک صورت‌ماهی، سلطان هفت دریا که قدش یک وجب است و ریشش دو وجب، دختر نارنج و ترنج را نجات دهد.

شرح کتاب

هر دو به پیرزن خیره شدند. خودش بود. او مشک سوراخش را زیر بغل زده، نرم نرم می‌آمد. به دربان قصر سلام داد. به همه عمرش اولین روز بود که دربان جلو کسی را نمی‌گرفت و هرکس دلش می‌خواست توی قصر می‌رفت و بیرون می‌آمد. دو غلام جلو رفتند. از اسب پایین آمدند. به پیرزن تعظیم کردند و گفتند: «سلام ننه پیرزن! به قصر سلطان عالم خوش آمدید، ولی چرا این قدر دیر آمدید؟»

پیرزن به دو غلام چشم دوخت. آن‌ها را شناخت و گفت: «به خدای بهشت و جهنم قسم نمی‌خواستم بیایم، ولی دلم سوخت و با خودم گفتم، حالا شاهزاده ملکا ناجوانمردی کرد و مشک مرا سوراخ کرد، ولی من بد نباشم. از آن روز به جان جوان هر دوی شما دیگر مشکی ندارم تا توی شهر بگردم و آب بفروشم، ولی خب خدا را خوش نمی‌آید، شنیدم ملکا درد بی‌درمان گرفته، گفتم بیایم، شاید موی سفید من چاره درد او باشد و فرجی شود.»

مشخصات کتاب
ناشر : افق
تصویرگر : سحر خراسانی
زبان : فارسی
تیراژ : ٢٠٠٠ نسخه
نوع چاپ : رنگی
نوبت چاپ : اول
نوع جلد : نرم
شابک : ٧- ٢۱٣- ٣۵٣- ۶٠٠- ٩٧٨
ویراستار : مژگان کلهر
شاعر : محمدحسن حسینی