لحظههای سکسکه
فریدون چند تا لاستیک را پرت کرد جلوی همهمان و گفت: «کی مرده که از بالای سر بخوره، مثل بچههای دبیرستان؟» بچهها همگی ساکت و بیصدا به شیب تند کوه خیره شدهبودند. نه اینطور، جوری انگشتم را گرفتم بالا، انگار که سر کلاس باشم و جواب مسئلهای را بدانم که هیچکس بلد نیست.
این رمان داستان دو نوجوان به نامهای امین و سعید است که در درس و فعالیتهای دیگر با هم رقابت میکنند و سال دوم دبیرستان از طرف بسیج به جبهههای نبرد اعزام شده و در یک عملیات از گردان خود جدا میافتند و به همراه پیرمردی به نام مشتی جلال راه بازگشت خود را گم میکنند. آنها در نهایت به اسارت نیروهای بعثی عراق در میآیند و در ادامه ماجراهای اسارت...
در این داستان نویسنده تلاش میکند علاوه بر استفاده از موضوع جبهه و جنگ برخی دغدغههای دوران نوجوانی از قبیل رقابت سالم در گروه همسالان را نیز بیان کند.
بر اساس این گزارش نامگذاری لحظههای سکسکه به این علت است که راوی، یکی از قهرمانهای داستان به نام امین است که هرگاه ترس و وحشت زیادی وجودش را فرامیگیرد یا خیلی عصبانی میشود، دچار سکسه میشود.
۶٢/
ل ۵۶۶ الف