کارخانه همه کاره
پدرم يك كارخانه كوچك دارد كه بيشتر وسايل خانه را در آنجا تعمير ميكند. هر وقت به كارگاه كوچكش ميروم، شباهت بين ابزارهايش و بدن انسان را برايم بازگو ميكند. او ميگويد كه آدم يك جرثقيل همه كاره است! آيا باور ميكنيد؟ اگر باور نميكنيد، حتما اين كتاب را بخوانيد.
پدرم برای تر کردن پشت تمبر و در پاکت پستی و برای نخ کردن سوزنش از آب دهانش استفاده میکند. گاهی هم انگشتش را با آب دهانش مرطوب میکند و با آن چیزهای خیلی سبک یا خیلی ریز را بلند میکند.
دهان آدم، مخزن آب و چسب اوست.
مادربزرگ برای پاک کردن شیشهی عینکش اول به آن چند بار «ها» میکند تا بخار نفسش تمام سطح شیشهی عینک را بپوشاند.
پدرم میگوید: «کتری آدم، همیشه بخار آماده دارد!»
دندانها کار گیره، قیچی، اره، هاون، چرخ گوشت و آسیاب را میکنند.
هر وقت خیلی سردم میشود پدرم من را در آغوش میگیرد و گرم میکند.
آدم فکر میکند توی تن او یک بخاری روشن است.
...
ک ۴٣ ز