مداد ترسو

وقتی زهرا مدادش را پیدا کرد گفت:«ای خانم گلی ترسو! خانم معلم به خاطر تو من را دعوا کرد. من دیگه با تو قهرم!»
این اثر را"فاطمه" که عضو نوجوان کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان استان یزد است، نوشته است.
زهرا هر روز به همراه دوستش خانم گلی به مدرسه میرفت.خانمگلی؛ اسم مداد زهرا بود.خانم گلی عاشق مدرسه بود. یک روز که زهرا و دوستش خانم گلی جواب سوالها را میدادند، یک دفعه نوک خانم گلی شکست.زهرا تراش رابرداشت تا خانم گلی را بتراشد. ولی خانم گلی از تراش می ترسید. او هرجا یک تراش میدیدفرار میکرد. خانم گلی زود فرار کرد و رفت زیر میز. زنگ تفریح خورد. خانم معلم زهرا را به خاطر این که جواب سوالهای درس را نداده بود، دعوا کرد.
وقتی زهرا مدادش را پیدا کرد گفت:«ای خانم گلی ترسو! خانم معلم به خاطر تو من را دعوا کرد. من دیگه با تو قهرم!»
زهرا خانم گلی را گذاشت تو کمد. خانم گلی در کمد که خیلی هم تاریک بود، تنها مانده بود و با خودش میگفت:« خانم گلی ترسو! آخر تراش که ترس نداره!»
تراشِ زهرا هم در کمد جامانده بود. او رفت پیش خانم گلی و گفت:«من در کمد تنها هستم. می خواهی با من دوست شوی.» خانم گلی مهربانی تراش را که دید با تراش دوست شد و سر خودش را هم تراش کرد.
وقتی زهرا از مدرسه بازگشت دیگر خانم گلی با کمک دوست جدیدش تراش شده بود. زهرا با خوشحالی خانم گلی را برداشت و نقاشیاش را کامل کرد و سوالهارا جواب داد.
