خیالی از بهشت

سكونت و سكوت و بيتحركي غريبه است
و سايهها به جاي اينكه
روي خاك بشكنند،
كنارمان پياده راه ميروند
شعر
و او چگونه است؟
شنيدهام كه در بهشت
شانههاي باد
خسته از به دوش بردن شاخههاي بيد نيست
در بهشت
قصههاي باد
هاي و هوي تازهاي ميكند
بوي دشتهاي تا هميشهاش
توي خوابهاي رود، محو ميشوند
سبزهها
گيسوان سرد را
به آسمان گره زدند
و آفتابگردانهاي انتظار
غروب را به دست يادها سپردهاند
و گوشماهيان كوچك درون آب
براي ساحل شني
ترانهاي جديد را سرودهاند
و سنگ با
سكونت و سكوت و بيتحركي غريبه است
و سايهها به جاي اينكه
روي خاك بشكنند،
كنارمان پياده راه ميروند
و شب به شب
پلنگهاي خستهي وجود هركسي
پر از ترنم حضور ماه ميشوند
و واژهي مكرر سلام نيز
بوي تازهاي ميدهد
و هيچكس
سيب را به خاطر طعم سيب بودنش، نميخورد
مشخصات شعر
سال تولید
:
۱٣٩٠
