ببر دریایی
این قصه از استرالیا درهجدهمین جشنوارهی بینالمللی قصهگویی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 1394شرکت کرده است.
ببر دروغگویی در جنگلی زندگی میکند. حیوانات جنگل که از دروغهای او خسته شدهاند، از میمون میخواهند نزد جادوگر برود و راه چارهای پیدا کند.
جادوگر شربتی به میمون میدهد. میمون باز میگردد. همه حیوانات دور ببر که خوابیده، جمع میشوند و به دستور جادوگر شربت را در گوش ببر میریزند. ببر بیدار میشود. باز به دروغ میگوید: «میخواهم پرواز کنم.» شربت جادویی اثر میکند و ببر پرواز میکند. بالا و بالاتر میرود جایی که هوا بسیار سرد است. همینطور که میرود، به اقیانوسی میرسد. ناگهان داخل آب میافتد. قایقی به او میرسد، ماهیگیران او را در تور میاندازند و با یکدیگر میگویند: «خوب است او را برای کار در سیرک ببریم.» در حالیکه ببرها از پرواز و سرما و دریا و کار کردن در سیرک متنفرند و ببر که از همه این اتفاقها در عذاب است، به محض اینکه قایق به ساحل میرسد، پا به فرار میگذارد و تصمیم میگیرد دیگر دروغ نگوید.