عروسک کوسا گلین(دست ساز)
از عروسکهای بومی استان زنجان
با بررسی و کارشناسی و نیاز سنجی از خود کودکان در مورد بازی با عروسک، همچنین تولید نمونههای مختلف عروسک در مرکز سرگرمیهای سازنده کانون و دستور مدیرعامل وقت با درخواست از تمام مراکز کانون در سراسر کشور برای مشارکت در ساخت عروسکهای بومی و محلی آن شهر به کمک اعضای خود این پروژه آغاز گردید. حاصل این طرح و پروژه گردآوری حدود 250 عروسک بومی و محلی از سراسر ایران است که به مرکز سرگرمیهای سازنده ارسال شده است.
يكي از آداب و مراسم بسيار كهن و باستاني برنشستن « كوسه » هست كه در زبان محلي و با گويش منطقهي زنجان با عنوان « كوسا گلين » و يا « كوسا ايوني » و يا « كوسا چيخارتماق » معروف و مشهور است . كوسه در حالتي نمادين رخت بربستن زمستان و شروع فصل بهار و آمدن نفس بر زمين را مژده ميدهد . كوسه در اواخر زمستان سوار بر خري ظاهر ميشده و هيبتي داشته بسيار زشت و كريه و سياه ، در دستـي بادبزن و دردستي ديگر كلاغي كه از پارچهي سياه درست ميكردند و چنين وانمود ميكرده كه حرارت بهار او را آزار ميدهد پس به تلخي زمستان را وداع ميگفته و شعرهاي تمسخر آميز ميخواند و خود را باد ميزده است ، مردم او را ريشخند ميكردند و با برف و كلوخ او را ميزدند تا هر چه زودتر آبادي را ترك نمايد و چهرهي كريه خود را از انظار دور نمايد. چرا كه عقيده بر اين بود كه با رفتن كوسه ، زمستان و سردي جاي خود را به بهار و طراوت بهاري ميدهد .
اين مراسم در اكثر نقاط بعنوان يك رسم زمستاني مرسوم بود و در اواخر زمستان با شور و حال خاصي بر پا ميشده و در ميان كودكان از محبوبيت خاصي برخوردار بودهاست .
كوسه در ادامه و خصوصاً پس از استقرار اسلام در ايران در هر منطقه از كشور و در ميان هر قوم و عشيرهاي خصيصهاي از سنتها و باورهاي منطقه را وام گرفت و خود را به جوهر بومي آراسته كرد و منطقهي زنجان نيز از اين خصيصهي سنت پذيري به دور نماند و مراسم زمستاني كوسه با دريافت ، جلـب و جـذب فرهنـگ قــومي و بومي با عنوانهاي « كوسه گلين » و « كوسا چيخارتماق » يا « چوبان ايوني » ادامه پيدا كرد .
* مراسم و آيين هاي بومي در زنجان
كوسا گلين ( كوسا چيخارتماق ) :
از مراســم بسيار زيبا و جذاب منطقــهي زنجان كه در اكثــر شهـرهاي زنجـان بـه آن مي پرداختند ، مراسم كوساگلين بود كه يك مراسم زمستاني بسيار باشكوهي بود و حدوداً 40 روز از زمستان مانده مردم به اجراي آن ميپرداختند _ مراسم كوسا داراي 5 تيپ نمادين بود. _ قاراكوسا نمادي از سياهي و سردي و زمستان بود . قاراكوسا لباس سياه بر تن ميكرد و كلاهي روي سر ميكشيد و دو شاخ بلند بر روي سر داشت. _ آق كوسا نمادي از سفيدي و گرما و بهار بود . آق كوسا لباسي سفيد بر تن ميكرد و عصايي در دست داشت . _ گلين نمادي از زايش و رويش و مادينگي با لباسي از رنگهاي مختلف بر تن _ دوتيل چي (دهل زن) كه نوازنــدهي گروه بود و تورباچي (توبره گردان) كه خورجيني بر دوش ميانداخت و هدايا را جمع ميكرد .
مراسم بدين ترتيب بود كه چوپانها با قرار قبلي و 40 روز از فصل زمستان مانده از كوه سرازير شده و بطرف ميدان شهر با رقص و آواز به راه ميافتادند:
سورنون گوزي قويون دولان گل دوزي قويون
ايلده بير اكيز گتير سويندور بيزي قويون
داغلاري اندي قويون دولاشدي گلدي قويون
سوت قيماغي بول ايله سويندور كندي قويون
در ميدان روستا كودكان منتظر آمدن دستهي كوسايياند. كودكان هركدام عروسكي از قاراكوسا به دست ميگرفتند و در پايان كار وقتــي اهــالي قاراكوسا را از شهــر بيـرون ميكردند ، بچـه ها نيز عـروسك قاراكوسا را آتش زده و پشت سر او پرتاب ميكردند.
بچــهها تــا آمــدن گروه كوسا در حالي كــه عــروسك را به دسـت داشتند ميرقصيدند و آواز ميخواندند:
داغلار باشي دوماندي
اويده ياتما اماندي
گول چيچكين واقتدي
كوسا دره دن انيپ بهار سوزون باشليپ
گلين سوزون باشليپ
گلين اوزون بزيپ
گون قارلاري ارديپ
قيش چارقادين باغليپ
با رسيدن دستهي كوسا به ميدان شهر ، غوغايي به پا ميشد . دستهي كوسا و اهالي با هم رقص و آواز را شروع ميكردند و پس از اتمام رقص ، قاراكوسا از گرمي هوا شكايت ميكرد و مرتب خود را باد ميزد اما ديگران از بهار و طراوت و اينكه سردي و سرما رخت بربسته و بهار از راه رسيده داد سخن ميدادند .
قاراكوسا : طاقتيم يوخ آي قارداشلار هاوا بسكه خافادي
بچهها : كوسا عمه جان بهار گليپ نوروز گولي گووريپ گون قارلاري ارديپ
قاراكوسا : جهنم اول كس سسين ياني نمه بهار گليپ اولميا چماق ايستيرن
بچهها : قار قالميپ بو اولكده گون بورولوب قار اريپ لاله چيچك ديزه چيخيب ، سولار آخير بولاغدان
قاراكوسا : يوم آغزوي آي گده قريخ گون قاليپ قيش قورتولا قري ننه يولدادي بيوك بابام دالدادي قار گتيرير اوزينن نجه ياني بهار گليپ قار اريپ
بدين ترتيب همواره جنگي بين بچه ها و قارا كوسا در ميگرفت و قارا كوسا وقتي از مسخره كردن بچهها به شدت عصبي ميشد رو به كوهها و ابرهاي سياه ميكرد و از آنها درخواست سرما و برف ميكرد .
آي قره بلوط قارلا داغي داغلار باشي شرحلن
آي اوجا داغ قره بلوط يولا منيم گوزيم يولدادي
و در نهايت وقتي قاراكوسا احساس ميكرد جايي در آنجا ندارد ، ميخواهد گلين را برداشته و برود . اما آق كوسا، گلين را براي خود ميخواهد و سعي دارد گلين را با خود به بهار ببرد ، به طرف زايش و رويش و قاراكوسا سعي دارد گلين را با خود به زمستان و سرما ببرد و در يك فرصت مناسب گلين را دزديده و فرار ميكند . بچهها متوجه شده و قاراكوسا را پيدا ميكنند . گلين را از او گرفته و با سنگ و كلوخ قاراكوسا را از شهر بيرون مينمايند و بعد عروسكها را آتش زده و همه با هم از آمدن بهار ، شادي ميكنند و ميرقصند .
كوسا گلير هاوادان دوني وار ايل كاوادان
كوسانين پاين گتير سنون اوين آبادان
اندازه عروسک : ٣۶ سانتیمتر
عکاس: امیرحسن سلامزاده
تعداد عکاسی از نمونه عروسک : ٣ عدد