عروسک جیرتدان (دست ساز)

از عروسک‌های بومی استان آذربایجان شرقی - مرکز شماره ٣ تبریز

شرح اسباب بازی














قصه جیرتدان

یکی بود یکی نبود . پیرزنی بود ،که یک نوه کوچولو داشت .نوه او آنقدر ریزه میزه بود ،که به همین خاطر او را جیرتدان صدا می زدند . یک روز جیرتدان با خبر شد ،که بچه های همسایه برای جمع کردن هیزم به بیشه می روند . پس سریع آمد و به مادربزرگش گفت : نه نه جون بچه ها برای جمع کردن هیزم به بیشه می روند من هم می خواهم تا با آنهابروم . پیرزن بچه ها را صدا زد و به هر کدام مقداری خوراکی داده و جیرتدان را هم به آنه سپرده . در راه جیرتدان خودش را به زمین کوبید و دیگر قدمی برنداشت دوستانش گفتند : ای جیرتدان پس چرا نمی آیی ، جیرتدان گفت : مادر بزرگم مرا به شما سپرده است شما باید مرا به کول خود بگیرید و ببرید . دوستانش قبول کرده و به نوبت او را به پشت و کول خود گرفته و به راه ادامه دادند . همینکه به آنجا رسیدند هر کدام از بچه ها شروع به جمع کردن هیزم کردند ولی متوجه شدند که جیرتدان نشسته و هیچ کاری نمی کند . وقتی دوستانش از او دلیل جمع نکردن هیزم را پرسیدند ، جیرتدان در جواب گفت : که مادربزرگش او را به آنها سپرده پس باید برای او هم هیزم جمع کنند بچه ها به ناچار برای او هم هیزم جمع کنند بچه ها به ناچار برای او هم هیزم جمع کردند و بعد هر کدام هیزمهای خود را به پشتشان بسته و راه افتادند ولی متوجه شدند که جیرتدان باز نشسته و آنها را نگاه می کند . از او سئوال کردند که چرا هیزمش را جمع نمی کند و جیرتدان باز جواب داد که مادربزرگش او را به آنها سپرده و از دوستانش خواست تا هیزمهای او را نیز با خود ببرند بچه ها به ناچار هیزمهای او را نیز به کولشان گرفته و به راه خود ادامه دادند . ولی بعد از مدتی راه رفتن دیدند که جیرتدان نشسته و گریه می کند وقتی از جیرتدان علت گریه اش را پرسیدند جواب داد من خسته شده ام و مادر بزرگم به شما خوراکی داده است یکی از بچه ها که از دست او خسته و عصبانی شده بود ، به او گفت : بد عائت می شوی ما دیگر تو را به پشت خود نمی گیریم . جیرتدان به ناچار دنبال دوستانش به راه افتاد . بعد از مدت زیادی راه رفتن ، کم کم هوا تاریک شد و آنها راهشان را گم کردند . وقتی می خواستند ار بیشه خارج شوند بر سر دو راهی رسیدند از یک طرف نوری دیده می شد و از طرف دیگر صدای صدای پارس سگی به گوش می رسید . یکی از بچه ها گفت : به طرف نور برویم و دیگری گفت : به طرف صدای پارس سگ برویم . آنها نمی دانستند که به کدام طرف بروند و آخر سر از جیرتدان پرسیدند : که ای جیرتدان به نظر تو به کدام طرف برویم . او جواب داد : اگر به طرف صدای پارس سگ برویم ،‌سگ ما را گاز می گیرد پس به طرف نور حرکت کرده و به خانه دیوی رسیدند . دیو وقتی آنها را دید ، خیلی خوشحال شده و با خود گفت چقدر خوب شد . حالا نصف شب یکی یکی آنها را می خورم او کمی غذا به بچه ها خورانده و با محبت آنها را خواباند .

پاسی از شب گذشته بود که دیو تصمیم گرفت تا یکی از بچ ها را بخورد . پس برای اینکه مطمئن شود بچه ها همه خوابیده اند ، آرام پرسید : کی خوابه و کی بیدار ؟ جیرتدان وقتی این حرف را شنید سریع سرش را بلند کرد و گفت : همه خوابند و جیرتدان بیدار . دیو دوباره پرسید جیرتدان چرا نمی خوابی ؟ او جواب داد آخه هر شب قبل از خواب ، مادربزرگم برای من خاگینه می پخت . و من آن را خورده و بعدش راحت می خوابیدم  دیو سریع بلند شده و برای جیرتدان خاگینه پخت تا شاید او نیز بخوابد بعد از مدتی دیو دوباره پرسید : کی خوابه و کی بیدار؟ و باز جیرتدان جواب داد : همه خوابند وجیرتدان بیدار . دیو پرسید : جیرتدان ، حالا چرا نمی خوابی ؟ او جواب داد : مادربزرگم هر شب قبل از خواب ، برای مناز رودخانه با الک آب می آورد . دیو بلند شد و یک الک برداشته و برای آوردن آب ، راهی رودخانه شد . در همین موقع جیرتدان هم سزیع دوستانش را بیدار کرد و گفت : این دیو می خواهد ما را بخورد زود بیدار شوید که باید فرار کنیم . بچه ها سریع بلند شده و از رودخانه فرار کردند . از طرف دیگر دیوهر چقدر که الک را داخل آب می کرد و بیرون می آورد نمی توانست آبی داخل آن جمع کند . آخر سر به تنگ آمده و خواست که برگردد . ناگهان متوجه شد که بچه ها آن طرف رودخانه در حال فرار هستند ، خواست که رودخانه رد شده و آنها را تعقیب کن ولی نتوانست . فریاد زد آی بچه ها شماها چطوری از رودخانه رد شدید . جیرتدان سریع جواب داد: برو و یک سنگ آسیاب پیدا کن و آنرا به گردنت بیاویز و خودت را داخل آب بینداز ، آن وقت می توانی به راحتی از رودخانه رد شوی . دیو حرف جیرتدان را باور کرده و رفت و یک سنگ آسیاب پیدا کرده و آنرا از گردن خود آویزان کرد و بعد خودش را داخل آب انداخته و غرق شد .


مشخصات اسباب بازی
استان : آذربایجان شرقی
بخش : مرکز شماره ٣ کانون تبریز
امکانات و وسایل مورد نیاز :
سازنده : زهرا صفرپور- نازیلا قاسم‌زاده
اندازه عروسک : ٧٠ سانتیمتر
تعداد عکاسی از نمونه عروسک : ٣ عدد
عکاس: امیرحسن سلام زاده
منبع : مرکز سرگرمی‌های سازنده