مراسم شامی پزان امروز

قالی

دسته : اجتماعی
زیر رده : داستان کوتاه
گونه : واقعی (رئال)
گروه سنی : ۱٢ تا ۱۴ سال

-هانيه ، هانيه زود باش روغن بريز عزيزم

سريع روغن را ميارم و به اندازه يه ليوان مي ريزم توي تشت مسي كه مامان روي اجاق گاز آماده ی حياط گذاشته.مامان يه عالمه خمير شامي آماده كرده . با آرد نخودچي ،گوشت چرخ كرده و نعنا خشك .چند تا ......

شرح داستان

-هانيه ، هانيه زود باش روغن بريز عزيزم

سريع روغن را ميارم و به اندازه يه ليوان مي ريزم توي تشت مسي كه مامان روي اجاق گاز آماده ی حياط گذاشته.مامان يه عالمه خمير شامي آماده كرده . با آرد نخودچي ،گوشت چرخ كرده و نعنا خشك .چند تا هم تخم مرغ انداخت توش .خاله هم حسابي ورز دادش تا به دست نچسبه.

بعد خميرها را به اندازه يه پرتقال ،گوله كردند و كف دستشون پهن كردند تا به شكل شامي شد.

منم شامي درست كردم .اما شامي هام كج و كوله است .مامان مي گه: اشكال نداره كم كم ياد مي گيري و دفه ي بعد بهتر درست مي كني.

زنگ در خونه زده مي شه. صداي ((يا الله ))مي ياد .بابا ست كه با نون سنگك از در مياد تو . نون سنگك كنجدي كه داخل تنور آتشي پخته شده .بابا نون ها را روي دستمال نخي كه مامان از قبل روي تخت حياط پهن كرده ،پخش مي كنه تا فتير(خميري) نشه.

مادر بزرگ وعمه حوراء ،سبزي هاي پاك شده را از حوض مي يارن بيرون ،دوباره آبكشي مي كنن و مي ريزن توي آب كش هاي بزرگ مسي تا وقتي آبش بره ،توي سبدهاي كوچك بريزند و بيارن سر سفره ي ناهار.

عمه نرگس از سماور زغالي چاي ميريزه و با خرما و جوز قند (نوعي شيريني كوچك محلي) براي ما وبافنده ها مياره.

پنج تا از خانم هاي همسايه ،پشت دار قالي نشسته اند و دارند آخرين گره ها را مي زنند.

...

رج آخر قالي هم بافته مي شه .خانم ها از پله هاي نردبان قالي ميان پايين.

بابام و شوهر خاله ام (عمو عباس) هي ميرن پشت دار.روي آخرين رج را سوف- كرباسي (چله كشي تار و پود به شكل فشرده وريز جهت استحكام پايان قالي) مي كند.

همه جمع مي شن توي قالي باف خونه .سوف كرباسي كه تموم شد ،بابام چاقو را ميگيره دستش .بسم الله مي گه و مي خوادچله ها را ببره .

- بابا جون !بذار منم يه كمش را ببرم.

- نه بابا جون تخته ي قالي خيلي بلنده .مي ترسم بيا ي بالا بيفتي.

- يه ذره ،تو رو خدا

- با شه ،يواش بيا بالا

از نردبان قالي بالا مي رم .چاقو را مي گيرم دستم . يه كمي از چله ها را مي برم و زود بر مي گردم پايين.وقتي بابا تا آخر تخته رفت و چله ي آخري را هم بريد ،قالي افتاد پايين.

عمو عباس هم شروع مي كنه به بريدن چله هاي پاييني دار قالي.

قالي كه كاملا از دار جدا شد ،پهنش كردند وسط اتاق ،مثل يه باغ پر گل بودكه اطرافش را باغچه بندي كرده اند.يه باغ بيست متري بزرگ.

همه دعا مي كردند كه انشالله خوب بفروشيش.

عمو عباس و بابام شروع مي كنن به جارو كردن قالي تا نخ و پرزهاي اضافيش پاك بشه.

ما هم مي ريم كه به بقيه ي كارهامون برسيم.

خاله شامي هاي سرخ شده را از تشت مياره بيرون و سرخ نشده ها را مي چينه جاشون.

مامان روي يه شعله ي ديگه سركه ،شيره انگور ،آب و نمك را قاطي مي كنه تا آب شامي درست كنه.سرخ شدن شامي ها كه تموم شد ،همه اش را ريختن توي آب سركه شيره تا چند تا قل بخوره و جا بيفته.

سفره كه انداختيم ،همه جمع بوديم .خانواده ي ما و خاله،مادر بزرگ ،عمه و خانواده اش،خانم هاي همسايه با بچه هاشون ،ماست چكيده ،نون سنگك و سبزي با شامي سركه شيره،همه چيز كامل و خوشمزه .

شامي پزون بعدي ،بعد از تموم شدن قالي اكرم خانومه. اكرم خانوم سر سفره از خانم ها قول مي گيره كه بعد از دو روز استراحت ،زود برن خونش تا قالي نصفه كارش را تموم كنند .آخه مي خواد براي عروسي دخترش ،خونه اش خلوت باشه و از قالي باف خانه هم استفاده كنه ،تازه با پولش بايد كلي وسيله ي جهزيه هم آماده كنه.

شامي پزون امروز كه به خير و خوشي تموم شد .قراره مراسم بعدي، من هم دستيار آشپز باشم.

مراسم شامي پزان همراه با همسايه ها در انتهاي بافت قالي (غذاي سنتي و لذيذ شهر ما)

هانيه شمس آبادي /گروه سنی د

  کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان استان اصفهان