همکار دوست‌داشتنی من

اژدها

دسته : طنز
زیر رده : داستان کوتاه
گونه : فانتزی
گروه سنی : ٧ تا ۱٢ سال

من يك رستوران داشتم و يك مرغداري كه از پدرم برايم به ارث رسيده بود و يك اژدها!!!

شرح داستان


من يك رستوران داشتم و يك مرغداري كه از پدرم برايم به ارث رسيده بود و يك اژدها!!! نخنديد.

خنده ندارد. من واقعاً يك اژدهاي قرمزرنگ داشتم كه توي كباب كردن مرغ‌هاي رستورانم كمكم مي‌كرد. نمي‌دانم پدرم او را از كجا و چه‌جوري پيدا كرده بود و توي مرغداري برايش جاي دِنجي درست كرده بود. اژدهاي من با تمام اون‌هايي كه توي فيلم‌هاي تخيلي ديده بوديد، فرق داشت. پوزه نداشت و خيلي هم چاق بود، ولي با تمام تفاوت‌هايش بال داشت. او با هر فوتش مي‌توانست كل نوشابه‌ها را خنك كند و با يك نفسِ گرمش تمام مرغ‌ها را كبابي.

دستمزد او هم هميشه براي غذا، يك كاسه سوپ فلفل بود كه هم با آن سير مي‌شد و هم شارژ مي‌شد. بعد از مدتي رستورانِ من مهم و معروف شد، چون هم مرغ‌هاي برشته‌اي داشت و هم نوشابه‌هاي خيلي خنك. من پول فروش غذاهاي رستوران خرج خريد دانه براي مرغ‌ها و خريد نوشابه و البته فلفل مي‌كردم.

من و اژدها با هم زندگي خوبي داشتيم و ساليان سال مرغ برشته و نوشابه‌ي خنك فروختيم و كلي هم سوپ فلفل خورديم. جاي‌تان خالي.


علي سازمان‌پور/گروه سنی ج

کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان _استان تهران