کرگدن و ترس‌هایش

دسته : اجتماعی
زیر رده : داستان کوتاه
گونه : فانتزی
گروه سنی : ٧ تا ۱٨ سال به بالا
نویسنده : رهام گودرزی

کرگدن کوچولو مدتها بود که درست و حسابی نخوابیده بود او شب تا صبح در خانه درختی می‌نشست و قهوه می‌خورد تا خوابش نبرد ...

شرح داستان

روزی روزگاری کرگدنی بود که می‌ترسید بخوابد چون فکر می‌کرد وقتی بخوابد در تاریکی دایناسورها می‌آیند و او را گاز می‌گیرند.کرگدن کوچولو در خانه درختی که کنار خانه‌اشان بود وقتش را می‌گذراند

او مدتها بود که درست و حسابی نخوابیده بود کرگدن شب تا صبح در خانه درختی می‌نشست و قهوه می‌خورد تا خوابش نبرد ومادرش به او مرتب می‌گفت که از این فکرها نکند چون دایناسورها خیلی وقت بود که منقرض شده بودند ،همه فکر می‌کردند نکند کرگدن کوچولو دیوانه ‌شود.

فقط مادرش می‌دانست که پسرش خیال‌بافی می‌کند وهیچ کدام ازحرف‌های همسایه‌ها درست نبود.

مادرش نمی‌توانست به او بفهماند که دایناسورها وجود ندارند پس لباس دایناسور خرید و پوشید و به خانه درختی کرگدن کوچولو رفت در خانه باز شد کرگدن کوچولو خشکش زد با ترس و لرز از دایناسور پرسید:« که تو می‌خواهی من را گاز بگیری یا بخوری ؟! »

دایناسور با تعجب به او گفت:« ما هیچ کس را نمی‌خوریم ما گیاه‌خوار هستیم !»

کرگدن کوچولو روی پای او نشست و دایناسور قصه‌ی دایناسور کوچولوها را برای او تعریف کرد وکرگدن کوچولو بلاخره چشم‌هایش را روی هم گذاشت و یک خواب خوب دید

کرگدن کوچولو فردا صبح که از خواب بلند شد دیگر از هیچ دایناسوری نمی‌ترسید وهمراه مادرش به علفزار ‌رفت تا با دوستانش بازی کند خیال مادر حالا راحت بود.


رهام گودرزی 8 ساله استان تهران

مشخصات داستان
سال انتشار : ۱٣٩۵