قصه ترنّم و ترانه

دسته : زیست محیطی
زیر رده : داستانک
گونه : فانتزی
گروه سنی : ٩ تا ۱٢ سال
نویسنده : حسین پسند

. این بی بی خانم قصه ی ما دو تا نوه مثل دسته گل داشت به نام های ترنم و ترانه

شرح داستان

قصه ترنّم و ترانه

در آن قدیم قدیما که نه من بودم نه شما در دهکده ای دور خانواده های مهربان و دلسوزی زندگی          می کردند. یکی از آن خانواده ها، خانواده ی بی بی خانم بود. بی بی خانم پیرترین زن دهکده بود. این     بی بی خانم قصه ی ما دو تا نوه مثل دسته گل داشت به نام های ترنم و ترانه. ترنم دختر تمیزی بود و همه مردم از مهربانی و تمیزی اش حرف می زدند. ولی ترانه برعکس بود، خیلی کثیف و نا مهربان بود و دوست داشت همه چیزهای دنیا برای او باشد. عید نوروز نزدیک بود و وقت آن رسیده بود که بی بی خانم خانه تکانی کند. ترنم به بی بی گفت: بی بی خانم نازنینم می شه من هم کمکت کنم. بی بی گفت: چرا   نمی شه دختر عزیزم. وقتی که داشتتند خانه را تمیز می کردند ترانه مثل همیشه از زیر کارهای خانه در می رفت. روز آخر بی بی گفت: ترانه عزیزم، ترنم نیست از تو خواهش می کنم که از چاه برای من آب بیاوری. باز هم مثل همیشه ترانه از زیر کار در رفت. وقتی که ترنم آمد بی بی به ترنم گفت که آب بیاورد. ترنم رفت آب بیاورد. وقتی رفت تا سطل را انداخت با صحنه ی عجیبی روبرو شد. هرچه سطل را           می انداخت می دید که آب در سطل نیست. سریع ترانه را صدا زد. ترانه آمد و چون که با ترنم زیاد رابطه خوبی نداشت گفت که به داخل چاه آب برود. ترنم هم چون که خیلی دوست داشت به بی بی کمک کند به داخل چاه آب رفت. وقتی رفت یک در را دید و در را باز کرد. دید که دیوی در آنجا خواب است. خواست تا فرار کند. اما تا خواست فرار کند دیو بیدار شد. خانه ی دیو هم مانند اتاق ترانه به هم ریخته بود. ترنم هرچه از دیو خواست تا بگذارد ترنم برود ولی دیو قبول نکرد. پس شرطی برای رها کردن ترنم گذاشت. و آن این بود که ترنم تمام خانه ی دیو را برای عید تمیز کند. ترنم در حال تمیز کردن خانه بود که چیزی پیدا کرد. ترنم از دیو پرسید که این چیه؟ دیو گفت: بعضی از انسان ها بی نظم هستند و اتاق شان بهم ریخته است و همین انسان ها در طبیعت هم به محیط زیست آسیب می زنند که باعث می شود درونشان زشت شود و مانند زباله شود. این وسیله ای است که باعث می شود آنان به محیط زیست آسیب نزنند. دیو از ترنم پرسید: آیا تو در خانواده کسی را داری که به محیط زیست آسیب بزند؟ ترنم با ترس و لرز گفت: بله دارم، خواهرم ترانه. دیو گفت: پس این را به دیوار اتاق تان بزن تا کسی از شما اگر  محیط زیست و یا اتاق خود را به هم ریخت دستگاه می فهمد و چهره آن فرد مانند درونش زشت می شود. بعد از تمیز کردن خانه دیو ترنم راه بیروون رفتن از چاه را از دیو پرسید و با کمک دیو به بالای چاه رسید. ترنم تا به خانه رسید کارهایی را که دیو به او گفته بود را انجام داد و دید که ترانه اتاقش را کثیف کرد و چهره او همانطور شد که دیو گفته بود. ترنم هم به او گفت: این سزای کسی است که حتی اتاقش را نظافت نمی کند. به یاد داشته باش که پیامبر اعظم فرمودند: نظافت نیمی از ایمان است. پس تمیز و مرتب باش تا چهره ات مانند قبل شود. ترانه حرف ترنم را گوش کرد. و چهره اش مانند قبل زیبا شد. و دیگر همه مردم دهکده از تمیزی این دو خواهر صحبت می کردند و بی بی خوشحال بود که چنین نوه های خوبی دارد. قصه ی ما به سر رسید کار آدم های بد به جایی نرسید.

حسین پسند، 12 ساله

سیار روستایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان فریدون کنار

روستای شیرمحله