حرف های رودخانه

دسته : زیست محیطی
زیر رده : داستان کوتاه
گونه : علمی-تخیلی
گروه سنی : ٩ تا ۱۶ سال

طبیعتی که ما در آن زندگی می ‏کردیم بسیار زیبا بود. نزدیک من خانه ‏های گلی وجود داشت و آب من روان و زلال بود طوری که هر روز تعداد زیادی از حیوانات و انسان ‏ها پیش من می‏ آمدند و استفاده ‏های زیادی می ‏کردند

شرح داستان

حرف های رودخانه

یادم می ‏آید دهانم پر از کف شده بود. مردم داشتند ظرف‏ هایشان را می ‏شستند، من هم ‏زمان با بچه ‏ها مشغول بازی بودم همانند مردمان، ساده و دلسوز بودم. طبیعتی که ما در آن زندگی می ‏کردیم بسیار زیبا بود. نزدیک من خانه ‏های گلی وجود داشت و آب من روان و زلال بود طوری که هر روز تعداد زیادی از حیوانات و  انسان ‏ها پیش من می‏ آمدند و استفاده ‏های زیادی می ‏کردند. همه چیز خوب بود تا وقتی که تکنولوژی به طبیعت ما آمد و هر خانه به صورت جداگانه دارای برق و آب شد؛ روز به روز تنهاتر می‏شدم و با خودم در فکر فرو می رفتم که چرا ناگهان همه من را تنها گذاشتند؟ آن روزها آن قدر ناراحت بودم که حتی به مرز خشک شدن رسیده بودم؛ بعد این که حالم بهتر شد با کوه و ابر درد و دل کردم و تصمیم گرفتیم کاری کنیم تا مردم ما را فراموش نکنند، یک روز با کمک یخچال بزرگ بالای قله کوه و باران، من وسعت پیدا کردم، زیاد شدم و به راحتی موج ‏های وحشتناکی درست و همه جا را ویران کردم. از طرفی هم دوست نداشتم به مردم آسیب برسانم برای همین فقط به خانه ‏ها آسیب رساندم اما بی ‏فایده بود نگاه مردم به من وحشتزده بود و نگاه من دل آزرده.

آن‏ ها آن‏قدر بی ‏توجه بودند که حتی آشغال لوله ‏های فاضلاب و ضایعات‏ اش را توی من می ‏ریختند! مردمانی که به من سر می زدند مرا کثیف می‏کردند.

حالا دیگر کسی به من توجه نمی‏کند حتی حیوانات برای خوردن آب پیش من نمی ‏آیند.

امیر حسین معصومی، 14 ساله

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کلاردشت