یک لیوان شیر

دسته : عاطفی
زیر رده : داستانک
گونه : واقعی (رئال)

روزی از روزها پسرك فقیری كه از راه دوره‌‌گردی و دست‌فروشی زندگی‌اش را می‌گذراندو مخارج درس و مدرسه‌اش را تأمین می‌كرد،‌ متوجه شد ته جیبش فقط یك سكه پول دارد.گرسنه‌اش بود و با آن سكه‌ی پول یك قرص نان هم به او نمی‌دادند. بنابراین تصمیمگرفت زنگ در خانه‌ای را بزند و از اهل منزل غذا بخواهد. وقتی یك خانم جوان ومهربان در را باز كرد پسرك دستپاچه شد و به جای غذا درخواست یك لیوان آب کرد.

شرح داستان

روزی از روزها پسرك فقیری كه از راه دوره‌‌گردی و دست‌فروشی زندگی‌اش را می‌گذراندو مخارج درس و مدرسه‌اش را تأمین می‌كرد،‌ متوجه شد ته جیبش فقط یك سكه پول دارد.گرسنه‌اش بود و با آن سكه‌ی پول یك قرص نان هم به او نمی‌دادند. بنابراین تصمیمگرفت زنگ در خانه‌ای را بزند و از اهل منزل غذا بخواهد. وقتی یك خانم جوان ومهربان در را باز كرد پسرك پسرك دستپاچه شد و به جای غذا درخواست یك لیوان آب كرد.

خانم مهربان از صورترنگ‌پریده‌ی پسرك فهمید كه او باید خیلی گرسنه باشد و برایش به جای آب یك لیوانشیر آورد. پسرك جرعه جرعه لیوان شیر را نوشید و سپس رو كرد به او و گفت: «ببخشیدخانم، بابت این لیوان چه‌قدر باید بپردازم؟»

خانم مهربان جواب داد:«شما بابت این لیوان شیر مدیون من نیستی. مادرم به من یاد داده است كه در مقابل هركاری كه برای دیگران انجام می‌دهیم هیچ توقّعی نداشته باشیم

پسرك جواب داد: «حالاكه این طور شد از صمیم قلب از محبت‌تان تشكر می‌كنم

پس از سالیان سال آنخانم جوان به بیماری سختی مبتلا شد. پزشكان تلاش زیادی برای درمان او كردند. وقتیاو كاملاً بهبودی یافت و می‌خواست برگه‌ی صورتحساب بیمارستان را پرداخت كند، مسئولحسابداری به او گفت كه هزینه‌ی درمان او قبلاً پرداخت شده است. وقتی او برگه‌یهزینه‌ی درمان را نگاه كرد در گوشه‌ای از آن این جمله را دید: تمام هزینه‌های درمان با یك لیوان شیر پرداخت شده است