کوچه ی ما

دسته : اجتماعی
زیر رده : داستان کوتاه
گونه : واقعی (رئال)
گروه سنی : ۱٢ تا ۱٨ سال به بالا
نویسنده : کوثر پایان - عضور مرکز فرهنگی و هنری کانون لیکک

این داستان توسط کوثر پایان عضو مکاتبه ای کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان استان کهگیلویه و بویر احمد جهت شرکت در اولین فراخوان ادبی هنری خانواده سبز نوشته شده است .

شرح داستان


معمولا به دلیل خستگی پدرم از آن شغل پر زحمت کم درآمدش شام در سکوت می گذرد، خواهرم کم اشتها است ومعمولا من باقی غذای او را می خورم ومدیون غول رویاهای او "کنکور" هستم. برادرم بعداز آن قرص و نوشیدنی های انرژی زا که برای دانشگاه می خورد معده اش عصبی شده .شام می خورد، اما خیلی کم. مادرم زن نمونه ی محله است او با زن های دیگر جلوی در نمی نشیند ، پاهایش را دراز نمی کند وقلیان را به بغل نمی زند و نمی کشد .صدای دعوایش را تا حالا کسی نشنیده است .خلاصه بگویم همه روی آن حساب می کنند. .دیروز وقتی کمک مادرم داشتم آب حوض فیروزه یمان را عوض می کردم زن همسایه خودش را هول داد توی حیاط خانه ما  و خواست من برایشان نان بخرم، ناچار قبول کردم . در راه، پول پروین خانم زن همسایه ی همیشه قلیان به دست پرابهت محله را گرفتم . نان کیفیت خوبی نداشت اما نانوایی شلوغ بود ، بخصوص امروز که جمعه بود ونان گرفتن از همیشه سختتر .مردها غر می زدند و زنان با همدیگر درد ودل می کردند .در راه برگشت بالاخره یک اتفاق جالب در این مدت دیدم . محله را آب زده بودند و چراغ رنگی تن کوچه کرده بودند،گوسفندی را به زور آب می دادند .زن ها پشت پرده می رقصند، نه ! خبری از حاجی نبود، مرتضی از زندان آزاد شده بود خنده ولم نمی کرد ولی هم صدا شدم با بقیه ی اهل محل ومی گفتم: بمونی و برنگردی . مادرم بهانه گیر شده بود اینجا دیگر جای ما نبود.

مشخصات داستان
زبان : فارسی