حساسیت آبکی

دسته : طنز
زیر رده : داستان کوتاه
گونه : طنز
گروه سنی : ۱٢ تا ۱٧ سال

شرح داستان

حساسیت آبکی

پاییز شروع شد

و دیدنی ها آغاز شد

باز هم ریزش برگ های طلایی

باز هم خانه تکانی درخت ها

باز هم غروب شاعرانه خورشید

و باز هم ، آب دماغم سرازیر می شود !

شوخی که نیست ! خنده هم ندارد ! حساسیت فصلی است ، شما را هم مریض نمی کند . برای همین است که پاییز برای هرکسی فصلی بهشتی باشد ، برای من یکی سر تا پا دردسر است !

به خاطر حساسیت مزحکم من در طول سال به دو شکل دیده می شوم :

شکل اول : مثل یک انسان عادی که در تمام نواحی و در تمام فصول ( به جز پاییز البته ) دیده می شود  .

شکل دوم : کم و بیش مانند یک آدم فضایی ، البته از نوع قرمز و غیر اهلی اش ؛ که به شدت آب دماغش آویزان است ، صدایش شبیه خروس است و چشم ندارد !

و البته دکتر ها هم کاری از پیش نبردند و بالاخره ، سیصد و پنجاهمین دکتر ؛ در یک عصر پاییز عینکش را در آورد و با لحنی عجیب ، در حالی که از پنجره به درختان خیره شده بود گفت :(( فرزندم ، تنها را موجود برای درمان این است . . . . .

 نفس نکش ! ))

 مائده زاکری-انجمن طنز بندرعباس-15ساله

مشخصات داستان
زبان : فارسی