دفتر نقاشی

زیر رده : داستان کوتاه
گونه : واقعی (رئال)
گروه سنی : ۱٠ تا ۱٧ سال

سینا خیلی دوست داشت در مسابقه نقاشی رضوی برنده شود، چون می دانست به نفرات بر گزیده جوایز خوبی می دهند .او به پول آن خیلی احتیاج داشت؛ اما می دانست که برنده شدن کار آسانی نیست ،چون چندین بار توی این مسابقات شرکت کرده بود و برنده نشده بود . سینا توی فکر کشیدن یک نقاشی خوب ازامام رضا(ع) بود که روی دفتر نقا شی اش خوابش برد .مدادهای رنگی که خیلی سینا را دو ست داشتند و می دانستند که سینا چقدر به جایزه ی آن احتیاج دارد ،دست به کار شدند و تصمیم گرفتند زیباترین نقاشی را برای سینا بکشند تا او به آرزوی خودش برسد.

شرح داستان

سینا خیلی دوست داشت در مسابقه نقاشی رضوی برنده شود، چون می دانست به نفرات بر گزیده جوایز خوبی می دهند .او به پول آن خیلی احتیاج داشت؛ اما می دانست که برنده شدن کار آسانی نیست ،چون چندین بار توی این مسابقات شرکت کرده بود و برنده نشده بود . سینا توی فکر کشیدن یک نقاشی خوب ازامام رضا(ع) بود که روی دفتر نقا شی اش خوابش برد .مدادهای رنگی که خیلی سینا را دو ست داشتند و می دانستند که سینا چقدر به جایزه ی آن احتیاج دارد ،دست به کار شدند و تصمیم گرفتند زیباترین نقاشی را برای سینا بکشند تا او به آرزوی خودش برسد. مداد رنگی ها کلی با همدیگر حرف زدند تا بتوانند یک موضوع خو ب انتخاب کنند تا اینکه تصمیمشان را گرفتند وباکمک همدیگرکار راشروع کردند تا یک نقاشی زیبا با موضوع امام رضا (ع) بکشند .اشکال هندسی که حرفهای مدادرنگی ها را شنیدند وارد دفتر نقاشی شدند و گفتند که: ((ما هم می خواهیم به شما در کشیدن نقاشی کمک کنیم)) .مداد زرد گفت: ((من با یک خط کمان، بالای گنبد طلا را می کشم)) .مستطیل گفت: ((خوبه! با استفاده از من می تونید قسمت پائین گنبد را بکشید)) .مداد آبی و سبز و سفیدگفتند : ((ما هم با یک کمان، گنبد فیروزه ای مسجد گو هر شاد را می کشیم)). مستطیل پرید جلو و گفت:«حالا من هم ادامه گنبد را می کشم ،فکر کنم درست شد! شما هم رنگش را ادامه بدهید)). مربع پرید جلوی مداد سبز و گفت : ((تو هم با من پنجره ها را بکش)) .مستطیل گفت : ((ایوان طلا راهم باید مداد زرد بکشد)) .حا لا ایوان ها و رواق ها را چکار کنند؟ مداد رنگی سبز و آبی گفتند: ((ما با هم ترکیب می شویم و با کمک مستطیل آنها را هم می کشیم)) . مثلث گفت : ((بیائید با همدیگربه درها و پنجره ها نقش و نگار بدهیم)). شش ضلعی که تا آن موقع ساکت نشسته بود گفت: ((من هم می شوم حوض وسط صحن ها)) . رنگ سفید منتظر نشسته بود ببیند کجا به درد می خورد باخودش گفت: ((کبوترهای حرم هم با من)) .و همین طوری مداد رنگی ها و اشکال هندسی مشغول کشیدن نقاشی شدند تا یک نقاشی زیبا برای سینا آ ماده کنند که بتواند آن را برای شرکت در مسابقه نقاشی جشنواره رضوی ارسال کند .صدای فرستادن صلوات زائرها بلند شد .کبوتر ها از شوق دیدن زائرها پرواز کردندو پر یکی از کبوترها برگونه سینا نشست و او را از خواب بیدار کرد .سینا وقتی از خواب بیدارشد وچشمش به نقاشی توی دفترش افتاد، از دیدن نقاشی با آن همه زیبایی بسیار خو شحال شد و اشک از چشمانش سرازیر شد او فکر کرد که هنوز دارد خواب می بیند،نمی دانست که چه اتفاقی افتاده اما می دانست آنچه را که می بیند یک خواب نیست .

سینا با ذوق و شوق و امید نقاشی را برای مسابقه نقاشی جشواره رضوی فرستاد. مدادهای رنگی ها از شادی که به سینا داده بودند شادمان شدند و دست در دست یکدیگر همراه با اشکال هندسی، زیبا ترین رنگهایشان را به آسمان پاشیدند .

 اثری از نوجوان 10 ساله سینا بهرلویی عضو کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان مرکزفرهنگی هنری بن استان چهار محال و بختیاری که رتبه ی شایسته ی تقدیر در جشنواره ی کشوری رضوی سال 1396را کسب کرده است

مشخصات داستان
سال انتشار : ۱٣٩٧
سال تولید : ۱٣٩٧
زبان : فارسی