سرزمین مادری

دسته : اجتماعی
زیر رده : متن ادبی
گونه : تاریخی
گروه سنی : ۱۶ سال

کاری از مطهره جمالی ازمرکز3 زاهدان
مربی راهنما:خانم آرزوافشاری

شرح داستان


درون کوچه خیابان بچه هایی را می دیدم که تا دیروز دستانشان فقط به خاطر رنگ خودکار قرمز رنگی می شود اما حالا با خون خودشان روی دیوارها شعار می نوشتند همان هایی که از شکستن شیشه می ترسیدنند حالا سنگ به ماموران کوچه و خیابان می زنند و از شکستن سر هایشان نمی ترسند بچه هایی که تا دیروزنه از ظلم حرف می زدنند و نه از رژیم ناجوانمردانه شاه حالا خطبه هایی را پخش می کنند می کویند که همان رژیم را سرنگون می کنند تمام آن بچه ها منتظر یک جرقه بودنند تا شعله ور شوندو کسی از میان عشق و غیرت و ایمان به وطن پیدا شد تا شعله ی عشق را شعله ور کند.آنان که سوختن نترسیدند از درون ظلم باقی ماندن ترسیدند آن ها رگ هایشان از جوانه های پرشده بود که باریختن خون هر کدام از آنها لاله ایی سبز می شد و از سوختن هر کدام فرد دیگری می شکفت و اینگونه از سرزمین مادریمان دفاع کردنند.

مشخصات داستان