بهشت آبی

دسته : زیست محیطی
زیر رده : داستانک
گونه : فانتزی
گروه سنی : ٩ تا ۱٨ سال به بالا
نویسنده : زینب حاتمی ـ نوجوان - خراسان رضوی

اصلاً ای کاش من یک قرمزی کاغذی بودم، اما آزاد.

شرح داستان

هپ‌هپ، حباب‌ها می‌ترکند و من را دوباره داخل حوض می‌آورند. همان حوضی که با دیدن کاشی‌های آبیش یاد دریا می‌افتم. همان دریایی که متین، عکسش را به من نشان داد و گفت: «ببین قرمزی این عکس من و مامان و بابا کنار دریاست.»

با دیدن جلبک‌های کنار حوض، دلم می‌خواهد با ماهی‌های دیگر لابه‌لای جلبک‌ها در دریا قایم‌باشک بازی کنیم. گاهی اوقات متین می‌آید و توی حیاط نقاشی می‌کشد. یک دریا می‌کشد و یک ماهی درون دریا. من آرزو دارم جای آن ماهی بودم. اصلاً ای کاش من یک قرمزی کاغذی بودم، اما آزاد.

باران می‌بارید و جیلینگ جیلینگ صدا می کرد. مادربزرگ به متین می‌گفت: وقتی باران می‌بارد، اگر دعا کنی دعایت مستجاب می‌شود. از چشمان من هم باران می‌بارید.

پس ای خدای بزرگ دعای من را هم برآورده کن. خدایا من هیچ‌چیز نمی‌خوام جز یک بهشت آبی.

«آمین»

مشخصات داستان
سال تولید : ۱٣٩٠