درختِ دل‌نازک

دسته : زیست محیطی
زیر رده : داستانک
گونه : فانتزی
گروه سنی : ٨ تا ۱٢ سال

كم‌كم خانم‌پاييز با زيبايي‌ها و سرمايش چمدانش را بست و با بادِ پاييز به يك مكان سفر كرد.

شرح داستان

وقتي به مقصد رسيد، نشست. آهسته چمدانش را باز كرد و ناگهان سرمايي به شهر هجوم آورد و برگ درخت‌ها از ترس زرد و خشك شدند. خورشيد كم‌رنگ‌تر شد و كم‌كم بوي پاييز به مشام رسيد. حالا نوبت بادِ پاييز بود. بادِ پاييز كنار هر درختي مي‌رفت، درختان برگ‌هاي خود را به بادِ پاييز مي‌دادند و برگ‌ها در آغوشِ گرم لالايي بادِ پاييز آرام مي‌گرفتند.

         بادِ پاييز تا به درخت دل‌نازك رسيد از او خواست تا برگ‌هايش را به او بدهد، اما درخت دل‌نازك با چشم‌هاي گريانش به او نگاهي انداخت و اشكي بلورين از گوشه‌ي چشمش افتاد. او برگ‌هايش را به خود فشرد و با صدايي لرزان گفت: « نه، من نمي‌توانم جدايي از برگ‌هايم را ببينم. من برگ‌هايم را به تو نمي‌دهم. »

         بادِ پاييز خشمگين شد و به او پشت كرد. او با خود زمزمه كرد: « عقلش را از دست داده. چه درخت دل‌نازكي! » و به پاييز رسيد. ماجرا را براي او تعريف كرد و گفت: « آن درخت مانند مادري مي‌ماند كه نمي‌خواهد از بچه‌هايش جدا شود.»

         پاييز گفت: « پس ما او را كاج‌بانو مي‌ناميم. »

          و تاكنون اين نام روي درخت دل‌نازك مانده است.

مشخصات داستان
سال تولید : ۱٣٩۵