محافظان حرم

زیر رده : خاطره نویسی
گونه : واقعی (رئال)
گروه سنی : ٨ تا ۱٠ سال
نویسنده : سینا بهارلو

شنیده بودم که امام رضا (ع) خیلی مهربان است و هرکسی هرچه از خدا بخواهد به امام متوسل می شود،دلم می خواست مثل امام مهربان باشم و چیزی برای ایشان هدیه ببرم،چیزی که با تمام هدیه هایی که تا حالا گرفته است فرق داشته باشد.

شرح داستان

شنیده بودم که امام رضا (ع) خیلی مهربان است و هرکسی هرچه از خدا بخواهد به امام متوسل می شود،دلم می خواست مثل امام مهربان باشم و چیزی برای ایشان هدیه ببرم،چیزی که با تمام هدیه هایی که تا حالا گرفته است فرق داشته باشد.

ماشین پلیس ومردان پلیسی و چند اسباب بازی دیگرم را در ساک گذاشتم وبا خودم به حرم بردم،وقتی از در بزرگ زیبایی که مردم را به داخل صحن آزادی دعوت می کرد گذشتم،با خوشحالی می خندیدم و یک حس عجیب داشتم ،چند متری که جلو رفتم از در دیگری که به نظر می رسیدبرادر در اولی بود هم گذشتم وانگاروارد بهشت شدم،منظره ی یک قاب عکس را دیدم که مانند فرشتگان دعا می کردند،رنگ طلایی و روشن لوسترها مانند قلب طلایی خورشیدتمام حرم را مانند ستاره های آسمان روشن می کرد،دیواره ها و طاق ها مانند ماه در شب مردم را جابه جا می کردند،مردم مانند قطرات باران به ضریح می زدند و امام را زیارت می کردند،ماشین پلیسم و چراغش هم روشن بودند،نور ماشینم از دیوار گذشت و روی ضریح افتاد،دکمه های مردان پلیسی ام را روشن کردم ،آن ها روی سرامیک ها رژه می رفتند،من آن  ها را تنها گذاشتم و طاق های زیبا و سفید را که مانند برف بودندنگاه می کردم،در راه بازگشت دوباره از آن درهاو گلدسته ها گذشتم و از اسباب بازی هایم خداحافظی کردم و رفتم و آن ها شدند محافظان حرم.

اثر سینا بهار لویی نوجوان 10 ساله از مرکز فرهنگی هنری بن ، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان چهار محال و بختیاری است .


مشخصات داستان
سال انتشار : ۱٣٩٧
سال تولید : ۱٣٩٧