خاطره زیارت

خاطره نویسی رضوی

زیر رده : خاطره نویسی
گونه : واقعی (رئال)
گروه سنی : ٧ تا ۱٠ سال
نویسنده : ملیکا مودب

سلام، من یک خاطره ای دارم که دوست دارم همه ی بچه های هم سن و سال من هم آن را بشنوند. خاطره ی من در یک روز شلوغ در بارگاه امام رضا(ع) اتفاق افتاد. وقتی دستم از دست مادرم رها شد و بین زائرها گم شدم.

شرح داستان

سلام،من یک خاطره ای دارم که دوست دارم همه ی بچه های هم سن و سال من هم آن را بشنوند.خاطره ی من در یک روز شلوغ در بارگاه امام رضا(ع) اتفاق افتاد. وقتی دستم از دستمادرم رها شد و بین زائرها گم شدم. قد من خیلی کوتاه بود. چون هنوز به مدرسه نرفتهبودم وخانم هایی که اطراف من بودند یا هم قد مادرم بودند،یا قدشان از مادرم همبلند تر بود. بین خانم ها داشتم له می شدم . همه ی شان برای اینکه دستشان به ضریحبرسد همدیگر را هل می دادند و هی به سر و صورت من می خوردند. خلاصه این اتفاق بافریاد زدن خانمی که گفت: مراقب باشین بچه زیر دست و پا له نشه. . . برای من خاطرهی خوبی شد. زائرها متوجه حضور یک بچه در لابلای جمعیت شدند. خوشبختانه دور و برمخلوت شد و می توانستم نفس راحتی بکشم. تا اینکه خانم من را بغل کرد و به سمت ضریحجلورفت. توی دلم حس خوبی داشتم. نمی دانم چه طور دستم به شبکه های ضریح گره خورد واولین دعایی که به زبانم آمد برای سلامتی آن خانم بود که من را از بین جمعیتزائرها به سمت ضریح برده بود. وقتی توی بغل آن خانم بودم، مادر مرا صدا می کرد وهمان لحظه متوجه ی من شد. با چشمان پر از اشک خودش را از لابلای جمعیت به سمت ضریحکشاند و به من نزدیک شد و مرا در آغوش کشید. و این اتفاق برای من خاطره شد و چه خاطره ی خوبی!!!                                 

                          

اثر نوجوان 10 ساله ملیکا مودب از مرکز فرهنگی هنری مجتمع کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان چهارمحال وبختیاری که برگزیده جشنواره رضوی سال 97 است .


مشخصات داستان
سال انتشار : ۱٣٩٧
سال تولید : ۱٣٩٧
زبان : فارسی