درد و دل

دسته : طنز
زیر رده : داستان کوتاه
گونه : طنز
گروه سنی : ٧ تا ٩ سال
نویسنده : مهدی اکبری

من روی شاخه ی یک درخت تپل زندگی می کردم . یک روز پاییزی ، آقای باد که عصبانی بود ، وزید و من تالاپی افتادم توی جوی آبی که درخت کنارش رشد کرده بود . نزدیک بود غرق بشوم که خدا خیر بدهد به شما که آمدید و مرا با خود به کلاس ادبی آوردید ! با اینکه خیس بودم اما دلم نمی خواست بوی جوی را بدهم شانس آوردم که مرا بو نکردی ، خلاصه من آمدم توی کلاس روی میز .



اثر مهدی اکبری 8 ساله ازکانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان چهار محال و بختیاری مرکز فرهنگی هنری بن ،
بر گزیده مسابقه طنز آفرینش های ادبی تهران در سال 1391 است .

شرح داستان

من روی شاخه ی یک  درخت تپل زندگی می کردم . یک روز پاییزی ، آقای باد که عصبانی بود ، وزید و من تالاپی افتادم توی جوی آبی که درخت کنارش رشد کرده بود . نزدیک بود غرق بشوم که خدا خیر بدهد به شما  که آمدید و مرا با خود به کلاس ادبی آوردید ! با اینکه خیس بودم اما دلم نمی خواست بوی جوی را بدهم شانس آوردم که مرا بو نکردی ، خلاصه من آمدم توی کلاس رو ی میز .  سردم شده بود . یک دفعه کسی دست گذاشت روی کمرم و  وای! چقدر درد کشیدم. ستون فقرات  برگی ام  داشت له می شد، که با صدای خانمی دستش را بر داشت. 

آن روز تو مرا ناز کردی و من آنقدر خندیدم  که نزدیک بود غش کنم ،اما چه فایده !کارتان که تمام شد انداختیم تو شکم سطل زباله ی چاق و من قاطی ، پاتی با آشغال ها  یک شب بد بو را تا صبح گریه کردم . 

حالا که آمدم اینجا و برای زباله ها از تو آدم نامهربان می گویم دلم می خواهد یک بار دیگر به همان جوی آب  بیافتم  و حسابی حمام کنم! 

 

مشخصات داستان
سال انتشار : ۱٣٩۱
زبان : فارسی