دوربین

گونه : واقعی (رئال)
گروه سنی : ٧ تا ۱٢ سال
نویسنده : مائده فخری

نفیسه آرزو داشت دوربین رو ببره حرم امام رضا. به ترفندهای زیادی فکر کرد تا اینکه دوربین را در کلاه پالتویش قایم کرد...

نوشته ی مائده فخری عضو کودک مرکز شماره 8 کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان قم

شرح داستان

نفیسه آرزو داشت دوربین رو ببره حرم امام رضا. به ترفندهای زیادی فکر کرد تا اینکه دوربین را در کلاه پالتویش قایم کرد تا بالاخره از نگاه ریز خادم ها رد شد . وارد حرم شد. تند و تند شروع کرد به عکاسی کردن. هربار خادمی رد می شد دوربین را در کلاه پالتویش پناه می داد. می دانست که نگاه خادمان امام رضا خیلی ریز است و چشمان مراقبی دارند. از خیلی چیزها عکس گرفت: آینه های شکسته روی صحن ، لبخند دور خادمان ، فواره های حوض آب ، گلدسته های قشنگ ایستاده . عکس ها را که گرفت رفت گوشه ی حرم نشست و با خوشحالی نگاهشان کرد. به آینه های شکسته فکر کرد. به حال دل آنها، به فواره های شاد فکر کرد. به حال دل آنها. به گلدسته های ایستاده فکر کرد، به حال دل آنها... می خواست نمایشگاه عکس برگزار کند. این فکر وول خورده را فقط می خواست در حرم امام رضا برگزار کند... با خودش فکر می کرد چقدر خوب می شد یکروز امام رضا بنشیند روبه رویش و از لبخندش عکس بگیرد... نمایشگاه عکسی که عکس امام رضا هم باشد.


مشخصات داستان
سال انتشار : ۱٣٩۶
سال تولید : ۱٣٩۶
زبان : فارسی