امام رضا(ع)

امام رضا(ع)

دسته : عاطفی
زیر رده : داستانک
گونه : واقعی (رئال)
گروه سنی : ٧ تا ۱٠ سال
نویسنده : آریسا رجبیان

دختر کوچولو با مادر در خانه بودند .هر دوگرسنه بودند چون مادر دختر کوچولو مریض بودونمی توانست غذا درست کند . دختر کوچولو یک لیوان آب به مادرش داد .

شرح داستان

دختر کوچولو با مادر در خانه بودند .هر دوگرسنه بودند چون مادر دختر کوچولو مریض بودونمی توانست غذا درست کند . دختر کوچولو یک لیوان آب به مادرش داد. مادر آب راخورد وگفت: خیلی ممنون دخترم. اما مادرگرسنه اش بود .دختر کوچولولیوان را ازدست مادرش گرفت وبه سمت آشپزخانه رفت ،لیوان را داخل را داخل ظرفشویی گذاشت وشیر آب را باز کرد ولیوان را شست ، بعد به دیوار آشپزخانه داد وگریه کرد .صدای مجری تلویزیون را شنید که داشت در حرم امام رضا (ع) صحبت می کرد . دختر کوچولو به امام رضا (ع) فکرکرد وگفت : مادر همیشه می گوید امام رضا(ع) در همه ی صدا ها هست . درصدای زنی که گریه حنجره ی زنی که گریه می کند، درصدای کودک پنج ساله ی مریض. پس در صدای من هم هست وصدای مرا هم می شنود . سرش را بلند کرد وگفت: یا امام رضا (ع) فردا امتحان دارم فکر کنم خراب کنم. مادرم مریض است نمی توانم برایش غذا درست کنم فکر  کنم خیلی گرسنه است یا امام رضا کمکم کن. بعد اشکش راپاک کرد دراین هنگام صدای در آمد .دختر کوچولو در را باز کرد .زن همسایه بود وبرای آنها دو کاسه آش آورده بود وگفت : شوهرش برای زیارت  امام رضا(ع) به مشهد رفته واین آش پشتپای اوست. دختر کو چولوگفت :نذرتان قبول. وکاسه های آش راگرفت وبه داخل خانه رفت .حالا دختر کوچولوومادرش خیلی خوشحال بودند. دختر می دانست این آش گرم حال مادرش را بهتر می کند .دختر کوچولو از اینکه امام رضا(ع) حرفهایش راشنیده احساس خوبی داشت وآرام زیرلب زمزمه می کرد یا امام رضا (ع) ممنونم.

آریسا رجبیان


مشخصات داستان
تصویرگر : آریسا رجبیان
سال انتشار : ۱٣٩۶
زبان : فارسی