هدیه

داستان کودک رضوی

زیر رده : داستان کوتاه
گونه : واقعی (رئال)
گروه سنی : ٧ تا ٩ سال
نویسنده : امیر رضا نظری

((هدیه)) داستان کوتاه وزیبایی است که از دل باورها وعقاید دینی و اقلیم جغرافیایی نویسنده سرچشمه گرفته است.نویسنده ی کوچک این اثر با بهره گیری مناسب از پتانسیل ها وظرفیت های بومی ومحلی استان از قبیل:(شهرت فرش چالشتری/شیوه های آماده سازی پشم برای تبدیل شدن به خامه به طریق سنتی(دوک نخ ریسی وپیلی)استفاده از گیاهان بومی برای رنگ آمیزی خامه ها(روناس و...) و ارتباط دهی مناسب این عناصر برای خلق یک داستان مذهبی با محوریت زیارت امام رضا(ع)با هنرمندی،اثری دلنشین فرا روی خواننده قرار داده است.
انتشارات بنیاد بین المللی فرهنگی هنری امام رضا(ع)آن را در سال 1395 منتشر کرده است .

شرح داستان

((هدیه)) داستان کوتاه وزیبایی است که از دل باورها وعقاید دینی  و اقلیم جغرافیایی نویسنده سرچشمه گرفته است.

قهرمان داستان،پسر کوچکی است که براثر یک سانحه،ویلچر نشین می شود.او که با پدر بزرگ ومادربزرگش زندگی می کند و شاهد تلاش تک تک اهالی روستا برای آفرینش رنگین کمانی از فرش های نفیس دستباف است،دلش را به دریا می زند و تصمیم می گیرد نذر امام رضا(ع)و گرفتن شفا،داری کوچک بر پا کند و او نیز قالی ببافد. اهالی روستا او را به خاطر جنسیتش منع می کنند اما او تصمیم خودش را گرفته است.او تنها به باور قلبی و اعتقاداتش می اندیشد...

امروز آخرین روز فصل بهار است.آقاجان عیدی ام در جوی آب خنکی که پایین خانه ی مان است.میش های چاق وچله اکبر آقا را می شوید بعد با دایی مسعود شروع می کند به چیدن پشم گوسفندهای سپیدی که حالا خشک شده اند.پشم ها دست مزد آقاجان است.ننه منیژه هم با خاله حلیمه با دوک نخ ریسی وپیلی* پشم ها را به نخ تبدیل می کنند ومن و عمه صفورا کلاف ها را دور زانوهایمان می پیچیم،فقط مانده رنگ کردن.

ننه وقتی نخ ها را رنگ می کند، حیاط آقاجان می شود مثل رنگین کمان هزار رنگ،ننه با روناس* وبرگ خشک مو و دوغ وپودری که به آن می گوید پودر نیل وبا پوست خشک شده درخت گردوی حیاطمان، خامه ها را رنگ می کند و آنها را دَم آب می بندد*.

قالی های ننه منیژه توی چالشتر* معروفند.اما ننه مجبور است به خاطر مخارج زندگی همه را بفروشد، او امروز با کمک عمو سیف الله قالی دوان،دار قالیش را به پا می کند،می خواهد با پول قالی جهاز عمه صفورا را بخرد.من هم یک دار قالی کوچک به پا می کنم.می خواهم آن را ببافم وهدیه ببرم برای صحن امام رضا(ع).عمه صفورا می گوید: ((عزیزم!پسرها که قالی نمی بافند!))

می گویم: ((می دانم! اما می خواهم پاهایم شفا بگیرند.))ننه قالی می بافد واشک می ریزد ومی گوید: ((کاش پدر ومادرت زنده بودند.کاش آن تصادف...))من حرفش را قطع می کنم ومی گویم: ((امام رضا(ع)هدیه ی من را قبول می کند.من مطمئنم.))

نوشته ی: امیر رضا نظری چالشتری

نوجوان  12ساله/ عضو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان  مرکز فرهنگی هنری شماره 1 شهرکرد ، استان چهار محال و بختیاری است.

مشخصات داستان
تصویرگر : نوشین فرهادی
سال انتشار : ۱٣٩۵
زبان : فارسی