سبب تألیف کتاب (٢)

دسته : تاریخی
زیر رده : حکایت
گونه : واقعی (رئال)
نویسنده : سیده عالمه میرشفیعی

خلاصه، چندین بار به سرزمین های ماورالنهر، ترکستان تا مرزهای ماچین و دورترین نقاط چین رفتم؛ به سرزمین هایی رفتم که جایگاه فرزندان چنگیزخان است؛ این سرزمین ها را دیده ام، در احوالات شان مطالعه کرده ام و پیشینه شان را دانستم و بعد به اشاره ی دوستانم برای نوشتن تاریخ پادشاهان مغول اقدام کردم و حکایت های این دوره را تاریخ جهانگشای جوینی نام نهادم.

شرح داستان

دوباره متون کهن را بخوانیم.

گزیده ی تاریخ جهانگشا

پاره ی سوم

سبب تألیف کتاب (2)

«چه قدر خواستیم که ان زمان را مدح گوییم اما به نکوهش آن سرگرم شدیم.»[1]

 

امروز زمانه ی قحطی جوانمردی و بخشندگی است. دوران رونق تاریکی و نادانی است. مردمان نیک محنت دیده اند و بدکاران بر کارها و امور مسلط و برقرارند. مرد بخشنده به رنج ها گرفتار شده و فرومایه ی نادان به نعمت های زندگانی رسیده؛ هر انسان آزادی بی زاد و توشه ی زندگی است. جوانمردان در هیچ جا پذیرفته نمی شوند. هر صاحب نسب و نژاده ای از کام دنیا بی نصیب است. در این دوران بزرگواران به حساب نمی آیند. زیرکان به بلا گرفتارند. حدیث شناسان و دانشمندان به حوادث دنیا دچار و عاقلان گرفتار سفیهان شده اند و کاملان گرفتار ناکسان. بزرگواران تابع دون مایگان و نیک و بد شناسان به بلای نامردمان گرفتار. در چنین روزگاری برای بالا بردن مراتب بزرگان و دریافتن مدارج بالا هیچ بخششی بر شایستگان انجام نمی شود. هشیاران و با تدبیران هر چه کوشش کنند به جایی نمی رسند و از مردم قدر نمی بینند به حکم این که مردمان به امیران زمانه شان شباهت پیدا می کنند.

 

در این اوضاع و احوال بود که من به سفارش و راهنمایی دوستان و نزدیکان به کار دبیری در دیوان خانه ی حکومتی مشغول شدم. هنوز در اوایل جوانی بودم و تازه زمان محکم کردن قوعد دانش و فضلی بود که آموخته بودم اما من با به عهده گرفتن امورات بسیار و تمرین بر کارها از فراگیری دانش غفلت کردم و از پند پدرم غافل شدم که مرا به کسب دانش تشویق می کرد. به راستی که پند پدر زیوری برای هر فرد مسئولی است. حالا که دوران جوانی ام گذشته حسرت آن روزگار را می خورم که چرا آن روزهای دانش آموزی را پشت سر گذاشته ام؟!

 

خلاصه، چندین بار به سرزمین های ماورالنهر، ترکستان تا مرزهای ماچین و دورترین نقاط چین رفتم؛ به سرزمین هایی رفتم که جایگاه فرزندان چنگیزخان است؛ این سرزمین ها را دیده ام، در احوالات شان مطالعه کرده ام و پیشینه شان را دانستم و بعد به اشاره ی دوستانم برای نوشتن تاریخ پادشاهان مغول اقدام کردم و حکایت های این دوره را تاریخ جهانگشای جوینی نام نهادم.

 

زمانی که من نوشتن این کتاب را شروع کردم کسی از برگزیدگان و دانایان نبود تا به آن اقدام کند. اینک از تمام دانشمندان و بزرگان فضل و دانش پوزش می خواهم اگر در کارم نقصان و ضعفی می بینند. ده سال است که کسب دانش را کنار گذاشته ام و بر کتاب هایم عنکبوت تار تنیده است. به راستی که انسان از اشتباه راه پیمودن ایمن نیست. علاوه بر کاهلی من در دانش اندوزی بخشی از عیب کارهایم به زمانه ام بازمی گردد که امکانات دانش و فضل کم است و کسی در این وادی نیست تا راهنمایم باشد. من از تمامی بزرگان می خواهم گناه سستی کار را بر من ببخشند چرا که هدف از گفتن و نوشتن و ثبت این حکایات خیر دین و دنیاست.

 

در بخش مربوط به دین از صاحب  نظران با انصاف و درست اندیشه  که با حسد و کینه نگاه نمی کنند و هم چنین پلاس را هم در لباس دیبا نمی بینند می خواهم هم چنان میانه روی برگزینند و بدون حبّ و بغض در این نوشته ها نگاه کنند و در آن بیندیشند تا هرگونه شک و شبهه ای از نگاه شان برطرف شود.

 

هر چه از نیک و بدی در این جهان اتفاق می افتد همه به حکم تقدیر است. کارهای خداوند بر حکمت و فضیلت و عدالت است. هر آن چه از ویرانی سرزمین ها و جدایی ها پیش می آید و زشتی هایی که ظاهر   می شود در میان حکمت و فضیلت خداوندی نهفته است. بر اراده ی خداوند نمی توان خرده گرفت اسرار او چیزی است که کسی بر آن ها آگاه نیست با کدام فهم و وهم می توان به اسرار دست یافت؟ «غیب را    نمی داند مگر خدا»[سوره نمل، آیه 65]

 

«ازین راز جان تو آگاه نیست

 

بدین پرده اندر تو را راه نیست.»

 

سيده عالمه میرشفیعی، کارشناس آفرینش های ادبی

 

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مازندران

 


   

 

[1] . ترجمه از شعر عربی.