حکایت سیمرغ و سی مرغ

زیر رده : حکایت
گونه : واقعی (رئال)
گروه سنی : سال

آن گاه از نور حضرت حق تعالی جانی دوباره یافتند و دوباره بنده ی تازه ی حق شدند آن گاه در سیمرغ نظر کردند و در آن جا عکس سی مرغ دیدند!

شرح داستان

دوباره متون کهن را بخوانیم.

سفر پرندگان در منطق الطیر عطار

قسمت69

حکایت سیمرغ و سی مرغ

مرغانی که به قاف و بارگاه سیمرغ رسیده بودند خسته و آشفته منتظر ماندند تا وارد درگاه شوند. در آن وقت به آن ها نامه ای نشان داده شد! مرغان در آن نامه تمایم مراحل سفرشان را از آغاز تا پایان دیدند و دانستند مسیری را طی کرده اند و در مسیر زندگی این خودشان بودند که از سر نادانی به خودشان ظلم   می کردند. اگر نفس از هر چه آلودگی و ناپاکی پاک شود آن گاه جان لایق راه یافتن به درگاه حق می شود. مرغان پس از خواندن آن نامه دچار تشویش و نگرانی شدند و از این ناراحتی جان شان از خودشان فنا شد و از خود به درآمدند؛ همان دم که از خود درآمدند، جان فدا کردند و از هرچه غیر حق پاک شدند آن گاه از نور حضرت حق تعالی جانی دوباره یافتند و دوباره بنده ی تازه ی حق شدند آن گاه در سیمرغ نظر کردند و در آن جا عکس سی مرغ دیدند! از دیدن خودشان در آن آینه حیران شدند چرا که سیمرغ خودشان بودند و به هر سو که نظر می کردند سی مرغ می دیدند! از سر حیرانی و پریشانی با زبان بی زبانی  از حضرت حق پرسیدند این دیگر چیست؟ و کشف این راز را خواستند. پس از درگاه حق به آنان الهام شد که این درگاه چون آینه است هر که به این جا آید خودش را می بیند و چون شما سی مرغ به این جا آمدید پس سی در این اینه می بینید. چشم کسی کی بر حق رسد؟ آیا موری می تواند به ثریا نظر کند؟ آیا مور می تواند سندان آهنگران به دست بگیرد یا پشه فیل را از جا بلند کند که شما انتظار دیدن روی حق را دارید؟ شما با گذر از وادی سفر به سوی حق مردانه راه سپردید. از من گذشتید و به ما رسیدید. حضرت حق به سیمرغی اولی تر است چرا که سیمرغ حقیقی اوست اما شما که تاب دیدن سیمرغ حقیقی را ندارید پس محو در حق شوید تا او را درخود بیابید. مرغان از سر شوق و وجد محو در خداوند شدند و چون سایه در خورشید گم شدند.

سيده عالمه میرشفیعی، کارشناس آفرینش های ادبی

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مازندران