فوتبالدستی
صدایی فریاد زد: «ایست؛ گل!»
این درد بود
در پسِ نگاه او
خاموش شد،
شعر
زنگ خورد،
از دور، صدای سوتی رسید...
فریادها بر سرش آوار شد...
صدای تیک و تیک ساعت،
میان رژه ی پاها.
هم قدمِ پاهایش دوید...
این غم بود
که در پسِ زمینه ی آبیرنگ
یکنواخت،
بی صدا
همراهِ دوره ی خاطرهها
فریاد زد... دوید
که ناگهان
این درد بود
در پسِ نگاه او
خاموش شد،
آرزوی حرکتی
بی شباهت به دستهی کناری...
سیده مبارکه هادیفر،14ساله
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سیمرغ