زائر
امشب دلم خیلی برای گنبدت تنگ است
امشب تصور میکنم من زائرت هستم
امشب دلم خیلی برای گنبدت تنگ است
پیچیده در گوشم، و جانی تازه میبخشد
آوای این نقّاره بدجوری خوشآهنگ است
چشمان خود را بستهام تصویر میسازم
زانو زدم در صحن تو با اشک، با گریه
نام تو جاری میشود روی زبان من
یا پاسخم را میدهی... یا اشک... یا گریه...
حس میکنم نزدیکمی هر چند؛ آقا جان
تا شهر تو راه زیادی پیش رو دارم
در فکر خود، در صحن تو، در یک شب ابری
تصویر سقاخانه را از رو به رو دارم
تا باشد از این دردها، درمان نمیخواهد
هر کس به درد عشق پاکت مبتلا باشد
دنیا حریفم نیست ازچیزی نمیترسم
وقتی که بر روی لبم نام رضا باشد
آقا تو تقدیر مرا هم میشود... یعنی
این زندگی از ریشهاش محتاج تغییر است
غیر از حرم جایی نخواهم رفت من وقتی
«تسلیم فرمان شما عمریست تقدیر است.»
حانیه غلامی ٬ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان استان قم ٬ مرکز شماره ۱