فصل سرما
کوچه های برفی
هيچ آوازي نمي آيد به گوش
جز صداي قارقار يك كلاغ
فصل سرما آمده ، ديگر كسي
از گل و سبزه نمي گيرد سراغ
...........
شعر
«فصل سرما »
مي روم آرام پشت پنجره
كوچه ها از برف ، ليز و ديدني ست
بچه ها در كوچه گرم بازي اند
غنچه ي لبخند آنها چيدني است
هيچ آوازي نمي آيد به گوش
جز صداي قارقار يك كلاغ
فصل سرما آمده ، ديگر كسي
از گل و سبزه نمي گيرد سراغ
جوجه گنجشكي نشسته در حياط
دانه هاي برف را بو مي كند
با نوك زردش به دنبال غذا
جست و جو ، اين سو و آن سو مي كند
تك درخت خانه هم تنها شده
خسته از شب هاي غمگين و سياه
كي مي آيد آن بهار رنگ رنگ؟!
چشم هايش منتظر مانده به راه...
انسیه موسویان
مشخصات شعر
گونه شعری
:
شعر معیار و رسمی