ردّپای باران

شاعر : ویدا کهنه‌پوشی – نوجوان- استان کردستان
گروه سنی : ۱۱ تا ۱٨ سال به بالا

كسي

از كوچه دلتنگ ما مي‌گذرد.

و با هر قدمش مؤذني اذان مي‌گويد.

و فرشته‌اي كوچك

در هر جا پايش مشتي نور مي‌ريزد

شعر

من شبها بيدارم

و هر شب

كسي

از كوچه دلتنگ ما مي‌گذرد.

و با هر قدمش مؤذني اذان مي‌گويد.

و فرشته‌اي كوچك

در هر جا پايش مشتي نور مي‌ريزد.

كوچه ما مزرعه نور مي‌شود.

هزاران فرشته سپيده به پرواز در مي‌آيند.

و مؤذني مرتب اذان مي‌گويد.

من مدام چشمم به آن رهگذر است.

تا مي‌رود.

مي‌رود و صبح مي‌شود.

و مادرم دوباره در نماز صبح، خدا را شكر مي‌گويد.

كوچه ما خيس است

مادرم فكر مي‌كند ديشب باران باريده است.

و فقط مي‌دانم

 كه كوچه ديشب تا صبح گريسته است