مرز جنون

شاعر : محبوبه میری ، مربی ادبی مرکز نیمروز



تاباز کردم دفتر عشق وجنون را
این خاطرات زنده ماندن,مرگ وخون را
آنجا زمین کربلا بود وشهامت
اینجا جفا بود وبلا بود وملامت
آنجا حسین بود وخدا بود وشهادت
اینجا ولی رنگ و ریابود وحسادت
آنجا عطش بود ولب دریا فسردن
درپیشگاه عاشقی لب تشنه مردن
آنجاتنی خسته لبی تشنه به سربرد
اینجاجوانی زندگانی راهدربرد
آنجاهمه مردانگی باخون سرشتند
اینجاشب شام غریبان مینوشتند
آنجا شهیدان زندگی راهدیه کردند
اینجاسرخاک شهیدان گریه کردند
آنجاکه خورشید ازعطش بی تاب گردید
ازشرم دق کرد آب وگل بی خواب گردید
هفتاد ودو مردخدا درخون تپیدند
شهد گوارای شهادت راچشیدند
تارفتن مرز جنون منت کشیدند
حقا که بامردانگی جنت خریدند
آه ای شهادت ای شهادت ای شهادت
من باتو هم عهدم ازاینجا تاقیامت

خانم محبوبه میری,مربی ادبی مرکز نیمروز

مشخصات شعر
زبان : فارسی