باز هم پاییز
باز هم باد
بادبادك را از دستم كشيد
بادبادك به هوا رفت
مثل پرندهي مهاجر
شاعر اهل استان چهارمحالوبختياری است.
شعر
باز هم باد
بادبادك را از دستم كشيد
بادبادك به هوا رفت
مثل پرندهي مهاجر
راستي
چرا تو پاييز را دوست نداري
پاييز كه از راه ميرسد
پا روي برگها ميگذاري
ولي باز هم فريادِ برگها
زير پايت زيباست
باز هم باد بوي باران را
درون كلبه به يادگار جا گذاشت
برگها زير پايم فرياد ميزنند
شنها
مثل توپهايي كه صاحبشان را گم كردهاند
در زير پايم ميلغزند و
بازي ميكنند
باز نسيم
دوست داشتن را
روي قاليچهي كلبهي دلتنگي
جا گذاشته است
من
شاهد غروب آفتاب بودم
چرا خورشيد بدون خداحافظي رفت