سرود بارش

دسته : اجتماعی
شاعر : فاطمه زارعی - عضو مرکز فرهنگی هنری آستارا یک - استان گیلان
گروه سنی : ۱٢ تا ۱٨ سال به بالا
قالب شعر : نیمایی

سایه افتاد و خورشید شکست
باز باران آمد غار تنهایی من آبی شد
پرده را دور زدم پشت این شیشه ی سرد

شعر

سرود بارش

 

سایه افتاد و خورشید شکست 

باز باران آمد غار تنهایی من آبی شد 

پرده را دور زدم پشت این شیشه ی سرد 

زندگی پیدا بود و تلاش مردم 

وقت دزدیدن حس بودن

 زیر دلتنگی ابر، 

رنگ فریاد پرید ، زندگی جاری ماند 

دختری زیر کتابش گم شد 

خیس شد برگ چنار 

کاغذ لوله شده ساکت شد 

گل یخ تنها ماند. 

خلسه ی شاعر مهتاب شکست 

چاله طغیان می کرد  باسرود بارش 

بین این همهمه ها ، کودکی ساکت ماند توی یک خانه ی خیس 

اشک هایش گم شد بین مشق شب ابر 

چشم در راه غذایش خوابید. 

درد طغیان می کرد 

در نگاه کودک 

انعکاس رویش 

روی دریاچه ی مرگ 

مرگ حس بودن . 

کودک کاسب فال 

سایه اش تنها ماند ، نفسش خالی شد. 

زیر آن بارش تند هیچکس فکر نکرد 

به صدایی که برید  باسرود بارش 

هیچ کس فکر نکرد به هبوط کودک 

کودک فال فروش زیر باران جان داد 

آسمان گریه بکن 

روی این گردی سرد 

همه جا شادی نیست ...

 

  ♦فاطمه زارعي

 مرکزآستارا يک

مشخصات شعر
زبان : فارسی
گونه شعری : شعر معیار و رسمی
سال تولید : ۱٣٩٣