تا آسمان هفتم
سانای نعیمی
17ساله – مرکز نقده – سپیدار سپید
شعر
پدرم آرام قدم می زد
و خاکریز دشمن می لرزید
پدرم چشم هایش را باز می کرد
و جنگ پشت مرزها سنگر می گرفت
پدرم پشت جنگ را زمین زد و برگشت
حالا...
گنج پدرم از جنگ،
فقط یک ویلچر است!
او با آن نمی تواند قدم بزند
نمی تواند از پله های خانه بالا برود
اما هر روز و هر شب
با آن تا آسمان هفتم
بالا می رود...
سانای نعیمی
17ساله – مرکز نقده – سپیدار سپید
مشخصات شعر
زبان
:
فارسی
گونه شعری
:
شعر معیار و رسمی