کدو تنبل آوازه خوان
کدو قلقله زن
این قصه توسط قصهگویی از کشور آمریکا درهجدهمین جشنوارهی بینالمللی قصهگویی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 1394 قصهگویی شده است.
پیرزنی که با سگش زندگی میکند. روزی تصمیم میگیرد از کوه بالا برود تا نوهاش را ببیند. سگ میماند تا مراقب خانه باشد. در راه از دورن غار صدای گرگی را میشنود .
گرگ به پیرزن میگوید :« من هم گرسنهام و لاغر، بگذار بروم خانه نوهام که غذاهای خوشمزه بخورم. چاق و چله شوم. آن وقت بیاییم تو من را بخور».
گرگ پیرزن را رها میکند. پیرزن به خانه نوهاش میرسد هنگام بازگشت ماجرا را برای او میگوید نوه پیرزن کدوی بزرگی از باغ خود میچیند و از پیرزن میخواهد به درون آن برود بعد در کدو را محکم میبندد و آن را قل میدهد پیرزن داخل کدو آواز میخواند تا به گرگ میرسد ، گرگ که به آوازه خوان بودن کدو شک میکند ماجرا را فهمیده میگوید :« بیا بیرون بخورمت».
پیرزن میگوید:«اما در کدو باز نمیشود! باید این ورد را بخوانی تا من بیرون بیاییم. (سگ بزرگ و سفید بیا اینجا) »
گرگ چند بار ورد را میخواند سگ میشنود و به کمک پیرزن میآید و گرگ را فراری میدهد و کد و را قل میدهد تا به خانه میرسند.