نزدیک جانم باش
نوشته ی سیدحبیب نظاری شاعر و کارشناس آفریشنهای ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان قم
دکلمه شده با صدای ملیکا یزدانی عضو مرکز شماره 10 کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان قم
باهدایت و همراهی : طیبه حقگو مربی فرهنگی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان قم
نزدیک جانم باش
نزدیک ایستادن باران بر کتفهای خستهی جانم.
خطابم کن نسیم، خطابم کن پروانه، خطابم کن به واژههایی که میشناسی، که دوست داری.
به کلماتم سلام یاد دادهام، انگشت بگذار روی سینهی کلماتم، کلماتم را بیدار کن و بگو که شوق، سیاهچادرش را حوالی چشمهای من علم کرده است.
بگو به باران، دلیل رسیدن من به اشتیاق بارش ستارهها باشد.
بگو که انگشتهایش را لای گیسوان بیقراریام جا بگذار باد.
بگو به ماه بتابد، بگو که پشت پنجرهام کاسهای شیر بگذارد، سحر که میآید ماه.
کاری کن موسیقی صدای تو در آوازهایم بریزد.
کاری کن آوازهایم دستآویز غوغای حنجرههای مسموم نباشند.
بگو آوازهایم به ربّنای سحرگاهان گره بخورند، برسند به ماه، برسند به تو.
کاری کن از توبرنگردند آوازهایم.
بگو در من گندم بکارند گندمزاران. بگو در من فرو بریزند آبشاران.
نگاهم کن از سمتی که پنجرهای باز نیست، تنها تو میتوانی!
پر و بالم ببخش درکرانهای که پر میریزند پرندگان، تنها تو میتوانی!
کوهم کن ایستاده درمیانهی اقیانوس،
فریادم کن از حنجرهی سکوت، شعرم کن برآمده از واژههای لال، تنها تو میتوانی!
نزدیک جانم باش.