رستم و اکوان دیو
شکست سپاه افراسیاب
اکوان دیو در شاهنامه به هیأت گورخروحشی، گلههای اسب کیخسرو را آسیب می رساند. رستم در نبرد با این دیو، هر بار که سوار بر رخش، به او یورش می برد، دیو ناپدید می شد. در این نبرد رستم، خسته در کنار چشمه ای به خواب می رود و در آن زمان اکوان به او می تازد و او را اسیر و از جا میکند و به رستم می گوید که او را به دریا افکند یا به کوهستان؟
رستم چون می داند که کار دیو واژگونه(برعکس) است، کوه را انتخاب میکند و «چون به آب افکنده می شود» با شنا خود را نجات میدهد. بعد از آن دیو را یافته با او رو به رو می شود و برای شکست او نام خدا را بر زبان می آورد تا دیو جادو به کار نبندد و سر دیو را میبرد.
دراین داستان میشنویم:
سواران افراسیاب بعد از مبارزه ی کوتاهی که با رستم داشتند،فرار را بر قرار ترجیح داده و از جنگیدن با او منصرف شدند.رستم نیز با تمام اسب های افراسیاب ،آنجا را ترک کرد.افراسیاب برای دیدن گله اسبش به چراگاه رفت ولی هیچ چیز ندید!هنگامی که سربازان به او توضیح دادند که چه اتفاقی افتاده است،او تصمیم گرف که با سپاهی بزرگ به دنبال رستم برود...!