فرار غلام

حکایت گلستان

دسته : حکایات

پادشاهي بود به نام عمروليث كه وزيري بسيار ستمگر داشت روزي يكي از غلامان پادشاه كه از ظلم وزير به تنگ آمده بود،از قصر پادشاه فرار كرد.سربازان به دستور پادشاه كه بسيار از اين موضوع خشمگين بود،غلام را پيدا كردند و به قصر پادشاه اوردند.پادشاه دستور داد گردن او را بزنند.اما غلام با زيركي به پادشاه گفت:شما بايد براي كشتن من ،دليل منطقي داشته باشيد تا ديگران شما را سرزنش نكنند و به عنوان پادشاهي ظالم از شما ياد نكنند.بهتر است من وزير شما را به بكشم وبعد شمامرا به جرم قتل وزير ،مجازات كنيد.وزير كه خود باعث اين تصميم پادشاه شده بود ؛از ايشان خواست كه غلام را ببخشند.و با خود گفت بزرگان درست گفته اند كه هر تيري كه به سمت دشمن رها كردي حتمن او نيز به سوي تو تيري رها ميكند.

مشخصات فیلم و صوت
اجرا کننده : مریم شفیع زاده
تنظیم پاییزه طاهری