یافتم
روزی از روزها نوههای مادربزرگ در حال بازی قایم باشک بودند . وقتی بچهها قایم میشدند مادربزرگ نشسته بود و نگاه میکرد . بازی ادامه داشت تا اینکه یکی از بچهها آنقدر خوب قایم شد که هیچکس آن را پیدا نکرد و همه خسته شدند، آنوقت بود که مادربزرگ همه را به دور خود جمع کرد و گفت تا زمانی که همه پیدا نشدهاند بازی تمام نمیشود . بچهها متعجب مادربزرگ را نگاه کردند و مادربزرگ شروع کرد به گفتن قصهی قایم باشک .....
مشخصات فیلم و صوت
مدت قصه گویی
:
٢۵-٣٠ دقیقه
فرمت فایل
:
صوتی و تصویری