ماه چرا سلام نکرد؟
دراین کتاب مصور و رنگی پنج داستان کوتاه،برای کودکان گروه سنی ب بهطبع رسیدهاست. عناوین این داستانها عبارت انداز:ماه چرا سلام نکرد ـ کبوتر و گنجشک ـ ماهی کوچک و ماه ـ خرگوشها وسنگ پشت ـ جوجه کلاغ و ابر مخاطبان در داستان "ماه چراسلام نکرد"ماجرای مترسکی را میخوانند که در مزرعهبزرگی زندگی میکند.اودرآن مزرعه احساس تنهایی و غریبی میکرد،تااین که یک شب وقتی به آسمان نگاه میکردماه را دید که همه جا را روشن کرده بود.مترسک سلام کرد ولی ماه جواب نداد.مترسک فریاد زد چرا جواب نمی دهی؟اما ماه بازهم چیزی نگفت ...
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود
قصه ما روزی شروع شد که در یک مزرعه، یک مترسک گذاشتند. برای چی؟ برای آنکه پرنده ها بترسند و دانه های مزرعه را نخورند. از همان روز اول، مترسک احساسکرد که در آن مزرعه غریب است و هیچ دوستی ندارد.
آن روز وقتی شب شد، مترسک آسمان را نگاه کرد و ماه را دید. ماه کوچک بود و گوشه ای از آسمان را روشن کرده بود. مترسک سلام کرد. ماه جواب نداد. مترسک فریاد کشید: «چه شده؟ چرا جواب نمی دهی؟»
ماه باز هم چیزی نگفت. مترسک گفت: «حالا که جواب مرا نمی دهی، دیگر نباید به آسمان این مزرعه بیایی!»
فرداشب، مترسک زیرچشمی بالای سرش را نگاه کرد و ماه را در آسمان دید. ماه، کوچک تر شده بود. مترسک با خودش گفت: «باید هم کوچک تر شود. حتما از من خجالت می کشد.»
بعد با صدای بلند گفت: «خیال نکن با تو آشتی می کنم... تا روزی که دراین مزرعه هستم، دیگربا تو حرف نمی زنم!»
مترسک باز هم تنها ماند.
٨٣/