زیرآسمان بزرگ
زیر آسمان بزرگ داستان پسری است که به خواستهی پدربزرگش سفری را زیر آسمان بزرگ آغاز میکند تا راز زندگی را دریابد و وارث ثروت پدربزرگ شود. او در این سفر از هر کس و هر چیزی راز زندگی را میپرسد، چیزهای زیادی یاد میگیرد و به مرد جوانی بدل میشود…
روزی از روزها پیرمردی به نوه اش گفت: «من دیگر پیر شده ام و مدت بیشتری از زندگی ام باقی نمانده است. دلم می خواهد پس از مرگم ثروتم به تو برسد. اما پیش از آنکه این ثروت مال تو شود، باید راز زندگی را پیدا بکنی و برایم بیاوری.»
پسرک از پدربزرگش پرسید: «اما پدربزرگ برای یافتن آن کجا باید بروم؟»
پدربزرگ جواب داد: «راز زندگی زیر این آسمان بزرگ است. تو آن را زیر همین آسمان بزرگ پیدا می کنی.»
بنابراین پسرک در آرزوی به دست آوردن ثروت پدربزرگ راه سفر در پیش گرفت. ابتدا او در سر راه خود یک اتومبیل دید.
...
/۵۴