نامه به بچه های بوسنی
در همدلی و همدردی با کودکان بوسنیایی، آنها که هر پگاه با صدای گلوله از خواب بیدار می شوند و هر روز دلشان را به امواج پریشان زندگی، خانواده و کشور خود می سپارند، کودکان و نوجوانان کشورمان در مسابقه ای شرکت کردند و اندوه خود را از آنچه در بوسنی می گذرد بر بال نامه های خود گذاشتند، تا در هیاهوی موشک و خمپاره به گوش دوستان مسلمان خود در بوسنی و هرزگوین برسانند.
در این مسابقه ١٢٣٤ نفر شرکت کردند که برگزیده آثارشان در این مجموعه گردآوری شده است.
فردا، روشن است
... دیگر باره شکوفایی لبخندها را خواهی دید و همچنان چلچله های در رقص و آوا، بر بستر سبز چمن خواهی دوید. بلندای اذان را از اوج مناره های خون گرفته شهرت خواهی سرود و سرایش «اسلام خواهی» را در بستر زمان در می یابی و ... و چه نزدیک است!
به تو از میانه خونابه های دلم که حاصل اندوه های توست و ازدرون جان خسته ام که همدرد بی جان توست و از کالبد شکسته روحم که در اندیشه مصیبتهای توست، سلام می فرستم؛ سلامی غمبار، به بوی خون باروت و درد و به اوج عشق به تو، ای برادرم. به تو سلام می دهم، به تو در میانه نفیر گلوله ها و سفیر موشکها.
برادرم، این اولین داستان ماتمها و نخستین قصه غصه ها نیست. ما و دلهاست که جانمان با درد آمیخته و دلهایمان بر نیزاری از غم و اندوه برافراشته و نه تنها ما، که پدران ما و نه تنها آنها که پدرانشان و نه تنها پدرانشان که، همه اسلام، از آغاز با درد قدم به عرصه این خاک نهاده است.
گرچه، تماشای دست و پا زدن عزیزترین و ناله کشیدن دلسوخته ترین (مادری در غم فرزند) بسیار گران است و شعله کشیدن آتش بر جسم زنان و خرد شدن استخوان کودکان در زیر تانکها بسیار مصیبت بار.
تنها داغ یک برادر و پدر نیست که تورا می سوزاند، که داغ یک جمهوری آزاده است. اما از همان نسیم که بوی آتش و خون را..
٨٩/
ن ٢٣۴