داستان آن خمره

دسته : ادبیات
گروه سنی : ۱٢ تا ۱٨ سال به بالا
سال انتشار : ۱٣٧٢

زنگ تفریح که می شد،‌دور و بر خمره که تنها منبع آب مدرسه بود غوغا می شد. همیشه آب خوردن بچه ها و داد و قال آنها باعث می شد که آقای صمدی ‘‘ترکه‘‘ به دست در پای خمره حاضر شود و نظم را برقرار کند. این فرصتی بود تا بچه های زرنگتر یواشکی از مدرسه بیرون رفته و پشت مدرسه، لب چشمه یا جویی حسابی آب بخورند. یک روز صبح،‌ بچه ها دیدند که خمره ترک خورده و آبش پاک خالی شده است. خمره بیچاره از بس که اذیت شد، دلش ترکید. داستان واقعی خمره از آن به بعد شروع می شود. تلاش مدیر و بچه ها و خانواده های آنها در تعمیر خمره تا تقاضای یک خمره نو از دولت و…همه اهالی را به سرنوشت خمره پیوند می زند.

شرح کتاب

  1. مدرسه

    خمره شیر نداشت. یوانی حلبی را سوراخ کرده بودند و نخ بلند و محکمی بسته بودندبه آن. بچه ها لیوان را پایین می فرستادند،ر آب که می شد، بالا می کشیدندو می خوردند؛ مثل چاه و سطل.

    بچه هایی که قدشان بلندتر بود، برای بچه های کوچولو و قد کوتاه لیوان را آب می کردند. زنگهای تفریح دور خمره غوغایی بود. بچه ها از سر و کول هم بالا می رفتند. جیغ و ویغ و داد و قال می کردند و می خندیدند و لیوان را از دست هم می قاپیدند. آب می ریخت روی ر و صورت و رخت و لباسشان. گریۀ کوچولوها درمی آمد، و سر شکایت ها باز می شد:

  • آقا...آقا، اسماعیلی آب ریخت تو یقۀ من.

  • آقا، احمدی نمی گذارد ما آب بخوریم.

  • آقا... این دارد نخ «آبخوری» را می کشد، می خواهد پاره اش کند.

  • به جان مادرم دروغ می گوید. آقا ما هنوز دستمان به آبخوری نرسیده.

    آقای صمدی «ترکه» به دست می آمد سراغشان:

  • بسیار خوب بچه ها، آب خوردن و شلوغ بازی تمام شد.بروید سر کلاس.

مشخصات کتاب
ناشر : کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
زبان : فارسی
تیراژ : ٨٠٠٠٠٠ نسخه
نوع چاپ : مشکی
تعداد صفحات : ۱٣۶
نوبت چاپ : اول
نوع جلد : نرم
شابک : ۹ – ۹۸۹ – ۴۳۲ – ۹۶۴
اندازه کتاب : ١٢×٢٠
دیویی : ٣ فا ٨
۶٢/
د ۴٣۵ م