کژال
کژال در دهی با هوای خشک و سوزان، بدون چشمه سار و جویبار، در سینه گداخته صحرا چشم به سختی و تشنگی گشود. وقتی او آمد، مادرش رفت و کژال در کنار مادربزرگش راه رفتن آموخت و پنج ساله شد. او هر روز با پیمانه کوچکش به طرف تنها چاه آب دهکده می رفت و برای خود و مادربزرگش آب می آورد. اما در یک روز بسیار گرم و سوزان که مادربزرگش هم مریض بود، پیمانه او بر روی زمین افتاد و آب آن بخار شد. مادربزرگ با رنج تشنگی به جهان دیگر رفت و کژال تنها ماند تا به ابرهای بی باران نگاه کند و هزار و یک فکر در ذهن و خیال خود ببافد.
سرانجام بچه های دهکده تصمیم گرفتند ابرها را به زمین روستایشان ببندند و نگذارند باد ابرهای آنان را به جاهای دیگر ببرد… .
مشخصات کتاب
ناشر
:
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
تصویرگر
:
محمدعلی سجادی
زبان
:
فارسی
تیراژ
:
٢۵٠٠٠
نسخه
قطع
:
خشتی
نوع چاپ
:
رنگی
تعداد صفحات
:
٣٢
نوبت چاپ
:
اول
نوع جلد
:
نرم
اندازه کتاب
:
٢٢.٥×٢٢.٥
دیویی
:
دا
٣٠٠
ک ۵٨۴ ر
٣٠٠
ک ۵٨۴ ر