جستجو
شبان کوچک در غار
این کتاب داستان پسر بچه ای است به نام “اُلاف” که درمزرعه ای در ارتفاعات کوههای نروژ زندگی می کند. این داستان یک داستان واقعی است، درست به همان گونه که اتفاق افتاده است.
آن سال، اُلاف که تازه هشت سالگی را پشت سر گذاشته بود به جای اینکه تعطیلات تابستان نزد عموی خود برود، می خواست به مزرعه خانم آنا برود و از گله بزهایش مراقبت کند و دستمزد هم بگیرد.
سرانجام پدر و مادرش تصمیم او را پذیرفتند و او به مزرعه آنا رفت و با شادی مشغول کار شد. اما اگر می دانست که درآن تابستان چه خطر بزرگی در انتظارش است، فوراً به خانه اش بر می گشت؛ چرا که ….
فصل اول
داستان پسر بچه ای است به اسم اُلاف . این داستان واقعی است؛ درست آن گونه که اتفاق افتاده است.
اُلاف در مزرعه نورث ریج، در ارتفاعات کوههای نروژ زندگی می کرد. بهار بود و اُلاف نه سال داشت. هر چند پسرکی ریز نقش بود، اما به خاطر اینکه در کارهای مزرعه به پدرش کمک می کرد، نیروی بدنیش خیلی زیاد بود.
یک روز صبح پدر به او گفت:« بهتر است تعطیلات تابستان را بروی پیش عمونیلس.»
اُلاف جواب داد:« نه، دلم نمی خواهد بروم پیش عمو نیلس.»
مادر با ترشرویی جواب داد: « چرا نه؟ نکند بچه سر به هوا شده ای ؟»
نه، اصلا. قرار است تابستان امسال جای دیگری بروم.
شنیدی چی گفت ؟ ببینم مرد جوان، تصمیم گرفته ای کجا بروی؟
اُلاف خیلی می ترسید و نمی توانست جواب قانع کننده ای به مادرش بدهد؛ برای اینکه حرفش از آن حرفهای دو پهلو بود که توضیح دادنش خیلی مشکل بود. چند وقت پیش به طور اتفاقی آنا را دیه بود.آنا به اُلاف گفته بود...
٨٢٣٧۴/
ش ٧۴۵ ر
