چهارده قصهی آسمانی
کتاب، مجموعه داستانهایی از زندگی پیامبر(ص) و حضرت فاطمه(ع) و ائمه است که در هر داستان به ذکر حکایتی از یکی از آن پیشوایان هدایت و رستگاری آورده شده است. هر کدام از این حکایتها روزن کوچکی از رفتار و منش آن پیشوایان در برابر خوانندگان می گشاید.
گریۀ کودک
صدای اذان در کوچه های شهر پیچید. مردم برای خواندن نماز به طرف مسجد راه افتادند. پس از مدتی، عده زیادی زن و مرد در مسجد جمع شدند. حضرت محمد (ص) آمادۀ خواندن نماز شد. مردم نمازگزار هم پشت سر ایشان به صف ایستادند. پیامبر (ص) نماز را شروع کرد. مسجد ساکت بود و همه در آرامش، نماز می خواندند؛ طوری که نمازگزاران احساس می کردند، صدای بال فرشتگان را در مسجد می شنوند.
پیامبر(ص) دو رکعت اول نماز را به همین ترتیب خواند؛ ولی ناگهان رکعت سوم را تند خواند و به رکوع و سجده رفت. نمازگزاران نیز به رکوع و سجده رفتند. همه نگران شده بودند و فکر می کردند چه پیش آمده است که پیامبر نماز را تند می خواند.
پیامبر (ص) رکعت چهارم نماز را هم تند خواند و سلام داد. مردم نمازگزار با تعجب به هم نگاه کردند. کم کم همه دور پیامبر(ص) جمع شدند. یک نفر پرسید: «ای رسول ...
٩۵/
چ ۶۶٧ ح