ماهی سرخ شده
اردک ماهی خال خالی دلش برای دریا تنگ شده بود. یاد روزهایی افتاد که با دوستانش زیر سقف پهناور آبی زندگی می کردند. یادش آمد که او را همراه اردک ماهیهای دیگری صید کرده و در یک بشکه کهنه ریخته بودند. سپس آنها را در یک سفر طولانی با قطار از ساحل به شهر آورده بودند. یک روز هم در بساط یک ماهی فروش شهری بود تا اینکه یک خانم خانه دار او را خرید و به خانه برد و برای ناهار شوهرش سرخ کرد و در ظرف گذاشت. ماهی از گربه ای که منتظر بود سهمی از گوشتش به او برسد خواهش کرد که او را به دریا ببرد و در عوض، گوشت گونه هایش را بخورد. گربه پذیرفت، اما پس از خوردن گوشت گونه های ماهی، او را روی یک پل رها کرد و به خانه برگشت. همین کار را موش و سگ و کلاغ هم با ماهی کردند و تمام گوشت تن ماهی را خوردند تا اینکه ماهی به یک ستون از مورچه ها برخورد کرد و… .
٢٠٩۵٢/
م ٩٣۱ هـ